برنامه شماره ۹۸۰ گنج حضور - بخش سوم، قسمت سوم

منتشر شده در 2023/10/15
09:39 | 4 نمایش ها

✍️ابیات مولانا به من یاد می‌دهند که من‌های ذهنی آسیب‌زننده هستند. من مسئول کیفیت هشیاری خودم هستم، باید روی خودم کار کنم، حواسم به خودم است که باید این آفتاب از درونم طلوع کند، من کاری به دیگران ندارم، اگر شما حواستان را از روی دیگران بردارید و فقط روی خودتان بگذارید، خواهید دید که زندگی‌تان از زمین تا آسمان عوض می‌شود. این تغییر سرعت پیدا می‌کند. و هر موقع هم مچ خودتان را گرفتید، دیدید که در ذهنتان دارید راجع‌به دیگران حرف می‌زنید، فکر می‌کنید، فوراً قطع کنید، به خودتان برگردید که من در این لحظه باید چکار کنم؟ به چه چیزی نیاز دارم؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما به خودتان نگویید من یک‌ ماه، دو ماه روی خودم کار کنم و یک تعداد کمی همانیدگی بیفتد، حالم خوب می‌شود و بعد رها می‌کنم. باید ادامه بدهید تا این شمس زندگی از درون شما طلوع کند، نه این‌که دو سه‌تا همانیدگی بریزد، حالتان یک ذرّه خوب شود و بگویید تمام شد، حالم خوب شد. باید چندین‌ سال این کار را با مداومت ادامه بدهید، اگر یک روز متوجه شدید مرکزتان جسم شده و حواستان به دیگران رفته، دوباره تمرکزتان را روی خودتان بیاورید و فضا را باز کنید، تا مرکزتان عدم شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ملت‌ها سال‌ها با هم دشمن هستند، وقتی می‌خواهند صلح کنند، یک قرارداد امضا می‌کنند، حتی در آن‌جا نمی‌توانند با هم دست بدهند و پهلوی هم بنشینند، می‌گویند شما این قرارداد را به آن اتاق ببرید و امضا کنید و من هم در این اتاق، ما نمی‌خواهیم همدیگر را ببینیم، ولی قرارداد را امضا می‌کنیم. این‌که قراداد نمی‌شود! مولانا می‌گوید این قراردادها به‌درد نمی‌خورد. ملت‌های قدرتمند که مشکل را نمی‌توانند حل کنند، اگر موضوع را به دو مادر که واقعاً به عشق زنده شده‌اند بسپارند، آن‌ها می‌توانند مشکل را حل کنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️آیا وقتی دو‌نفر داستان زندگی مشابه دارند، می‌توانند با هم متحد شوند؟ مثلاً بگویند شما طلاق گرفته‌اید، من هم گرفته‌ام. شما پدرتان را در بچگی از دست داده‌اید، من هم همین‌طور. مادرتان به شما ظلم کرده، من هم همین‌طور. شما اهل فلان شهر هستید، من هم اهل آن‌جا هستم. شما این درس را خواندی، من هم همین درس را خواندم. شما سیگار می‌کشید، من هم سیگار می‌کشم. شما ورزشکار هستید، من هم ورزشکار هستم. می‌گوییم حکایت ما خیلی شبیه است، پس با هم دوست ‌می‌شویم؛ این‌ها چیزهای ذهنی هستند، شما براساس تنوعِ سوهای ذهنی با هم متحد می‌شوید، این اتحاد نیست.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۵۸

از نظرها اِمتزاج و از سخن‌ها اِمتزاج

وز حکایت اِمتزاج و از فِکَر آمیزها

اِمتزاج: آمیختگی، آمیخته شدن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما که به زندگی زنده شده‌اید، دیگر تفاوت‌های سطحی، مثل این‌که شما چه‌جوری عبادت می‌کنید، چه عقیده‌ای دارید، رنگ‌تان چیست، چه لباسی می‌پوشید، چه‌جوری می‌نشینید، مهم نیست. چون شما زندگی را می‌بینید، اتفاقاً آن‌ موقع این تفاوت‌ها شیرین می‌شود، اتحاد ما براساس زندگی است نه آن تفاوت‌ها.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️یکی دیگر از عوامل اتحاد ما در من‌ذهنی براساس میل شدید و میل کم و یا از سر اجبار، یا رودربایستی، یا ترس است. می‌گوییم می‌خواهم از تو جدا شوم، یا نمی‌خواهم دوست شما شوم، می‌ترسم، برای این‌که دیگر دوستی ندارم و ممکن است شما را از دست بدهم، اگر از این شخص جدا شوم، دیگر با چه کسی زندگی کنم؟ حالا فعلاً این زندگی را ادامه می‌دهم؛ این‌که زندگی نمی‌شود! یا از روی اجبار، مجبورم که بمانم، اگر بروم آسیب می‌بینم، ناچارم! اگر بروم، زندگی‌ام را نمی‌توانم اداره کنم. مجبورم با این شخص این‌طوری زندگی کنم، یا متحد شوم، یا عضو این گروه شوم. این‌ها چیزهای ذهنی است، براساس یک زندگی نیست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شخصی که به خداییت زنده شده، همۀ تعریف و تمجید‌های ذهنی برایش بازیچه می‌شود، چون از جنس خدا شده‌، جهانِ ملکوت، آن فضای گشوده‌شده به او می‌گوید: خوش آمدید. آفرین.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۵۸

این‌همه بازیچه گردد، چون رسیدی در کسی

کِش سما سجده‌ش بَرَد، وآن عرش گوید مَرحَبا