برنامه شماره ۹۷۷ گنج حضور - بخش اول، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/10/10
09:38 | 3 نمایش ها

✍️اختلافاتی که ما با همسر، فرزند، یا با مردم داریم، به‌علت داشتن من‌ذهنی و همانیده بودن با آن‌ها‌ست، این افراد در مرکز ما هستند، یا این‌که بر سر یک همانیدگی مانند پول بین دو نفر مسئله و دعوا ایجاد می‌شود که کارافزایی و اتلاف وقت است. همۀ این‌ها کار من‌ذهنی است، تا ما به این نتیجه برسیم که من‌ذهنی به‌درد نمی‌خورد، باید آن را رها کنیم، اما داشتن من‌ذهنی و هشیاری جسمی بسیار متداول است. هیچ‌کس هیچ ایرادی نمی‌بیند، همه فکر می‌کنند زندگی باید این‌طوری باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ مولانا در این آموزش به ما کمک می‌کند که اولاً خودمان را متقاعد کنیم، من‌ذهنی و هشیاری جسمی به صلاح ما نبوده و هشیاری اصلی ما نیست، ثانیاً روی خودمان کار کنیم، با وجود این‌که بقیۀ مردم گوش نمی‌دهند و یک جور دیگر عمل می‌کنند، ما باید با عمل به آموزش‌های مولانا به آن هشیاری اولیه برسیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ اگر شما مرتب به خودتان تلقین کنید هرچه که ذهن نشان می‌دهد مهم نیست، هشیاری جسمی مهم نیست، من نباید واکنش نشان دهم و همین‌طور ابزارهای من‌ذهنی را بشناسید و از آن‌ها استفاده نکنید، یک‌دفعه می‌بینید که در درونتان آن فضای سکوت‌شنو و عدم‌بین که سکوت را می‌شنود و عدم را می‌بیند خودش دارد باز می‌شود و این اصل و خداییت شماست، یعنی شما هستید و خود خداوند که باز می‌شود، این اسمش فضاگشایی است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️فضا‌گشایی‌ چگونه صورت می‌گیرد؟

فضاگشایی به این ترتیب صورت می‌گیرد که شما با من‌ذهنی عمل نمی‌کنید، درضمن شما می‌دانید با من‌ذهنی، یعنی از طریق آوردن چیزهای ذهنی به مرکزتان، نمی‌توانید از شرّ من‌ذهنی آزاد شوید، برای این‌که دائماً کاری می‌کنید که من‌ذهنی ساخته شود، بنابراین من‌ذهنی خراب نمی‌شود و از بین نمی‌رود، پس شما نباید به‌وسیلۀ من‌ذهنی فکر و عمل کنید؛ برای این کار باید شناسایی کنید چیزی که ذهنم نشان می‌دهد مهم نیست و نباید به مرکزم بیاید.

✍️مقاومت یعنی چه؟

مقاومت یعنی مهم بودن ذهن، ستیزه کردن در مقابل آن چیزی که اتفاق می‌افتد، واکنش  نشان دادن و دچار بعضی هیجانات شدن. اگر شما خشمگین می‌شوید، پس از خشم می‌توانید تأمل کنید این چیزی که مرا خشمگین کرد دارد به مرکزم می‌آید و برای من مهم است. ممکن است پول، باور یا یک الگوی عمل باشد، یک نفر مطابق باور یا الگوی عمل شما باور نمی‌کند، پس شما هیجان‌زده می‌شوید، ولی اگر ناظر ذهنتان باشید، می‌توانید هیجانات خود را شناسایی کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ابزارهای من‌ذهنی:

هیجاناتی مثل خشم، ترس، شهوت چیزها را داشتن، حرص، میل به زیاد کردن چیزها درحالی‌که هیچ ضرورتی ندارند، ملامت کردن خود و دیگران، مقایسه و حس حسادت، این‌ها ابزارهای من‌ذهنی هستند و معنی‌اش این است که چیزهای ذهنی دارد به مرکزمان می‌آید و در حال ساختِ من‌ذهنی هستیم. باید بدانیم اگر ما من‌ذهنی ‌می‌سازیم، دیگر نمی‌توانیم آن را خراب کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما متوجه شده‌ایم که هشیاری جسمی همه‌چیز را خراب می‌کند، مثلاً می‌دانیم در روی زمین باید زندگی کنیم، اگر این زمین خراب شود، ما دیگر کجا برویم؟ نمی‌توانیم که به آسمان برویم، پس باید زمین را سالم نگه داریم، اما داریم آلوده‌اش می‌کنیم. فرض کنیم این زمین خراب شود، ما پول‌ زیادی داشته باشیم، ولی دریاها آلوده باشند، خشکی‌ها هم قابل سکونت نباشند، چه فایده‌ای دارد؟ ما این‌ها را می‌دانیم، ولی نمی‌توانیم جلویش را بگیریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما فقط از این موضوع آگاه باشید وقتی که هشیاری جسمی یا من‌ذهنی زایل می‌شود، ما به‌عنوان امتداد خداوند از مرکزمان طلوع می‌کنیم و این اصل ماست، ما می‌خواهیم به آن‌جا برسیم. دین اصلی هم همین است، نه یک‌سری باورها یا الگوهای عمل که با آن‌ها همانیده شویم.

✍️ما با من‌ذهنی به فراق افتادیم، در شب ذهن هستیم، هر کاری می‌کنیم به خودمان لطمه می‌زنیم، هر فکری می‌کنیم اشتباه از آب درمی‌آید، نمی‌توانیم درست زندگی کنیم. خداوندا، مرکزمان بیا و این من‌ذهنی را از ریشه قطع کن، دستش را از زندگی‌‌مان کوتاه کن، تا رخِ مانند آفتاب تو از درونمان طلوع کند و این شبِ ذهن تمام شود. باید در شب ذهن زلزله بیفتد و کل وجودِ ذهنی‌‌ ما فروریزد، آن وقت است که تمام همانیدگی‌ها را از دست می‌دهم و از تاریکی ذهن به روشنایی حضور تبدیل می‌شوم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۴۵

شب شد و درچین ز هجرانِ رخِ چون آفتاب

درفُتاده در شبِ تاریک بس زلزال‌ها

درچیدن: هَرَس کردن، در این‌جا قطع کردن و پایان دادن

زلزال: زلزله

------------------------------------------------------------------------------------------------