✍️بخت چیست؟
هرچه ما از خداوند جداتر میشویم بخت هم از ما گسسته میشود. بخت همان خاصیتی است که فکر و عمل شما سبب یک اتفاق نیک در بیرون میشود. زندگی بهزیبایی و بهنیکی جلوی شما گشوده میشود. برای این کار باید مرکز عدم باشد و خِرد زندگی به فکر و عمل شما بریزد، اما اگر همۀ فکرها و اَعمالِ شما را هشیاریِ جسمی انجام دهد، هیج شانس یا اقبالی در آن نیست، همهاش به درد و پوچی منجر خواهد شد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا به این موضوع اشاره میکند که ما درست همانیده نشدهایم، اگرچه که در ابتدای ورود به این جهان مقداری همانیدن برای ما لازم است، ولی همانش جزئی و مختصر با همانش صددرصد و بسیار گسترده فرق دارد. ما بهطور گسترده و محکم با چیزها همانیده میشویم و به درد جدایی از خداوند میافتیم که این درست نیست.
✍️در ذات هشیاری جسمی تخریب است، تخریب همهچیز. اگر باورتان نمیشود، به زندگی خودتان، خانوادهتان یا به هر کسی که منذهنی دارد و به زندگی جمعی نگاه کنید، ببینید که ما هر چقدر هم تلاش میکنیم نمیتوانیم بدون جنگ و خونریزی، تخریب، حقهبازی و فریب زندگی کنیم. ما دائماً دنبال فریب و ضرر زدن به همدیگر هستیم، خیرِ هم را نمیخواهیم، این ذات منذهنی است. شما میتوانید شخصاً خودتان را با عمل به آموزشهای مولانا نجات دهید، هشیاری جسمی به ما ضرر میزند و ما نمیتوانیم آن را ببینیم. چشم و گوش حسی ما باز است، بسیار هم زرنگ هستیم، اما تعجب میکنیم که خداوند چشمهای ما را چگونه میبندد؟ چطور ما داریم تخریب میکنیم ولی متوجه نیستیم؟
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۰۹
چشم باز و، گوش باز و، این ذَکا
خیرهام در چشمبندیِّ خدا
ذَکا: هشیاری، تیزی طبع
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر بهراستی فضاگشایی کنید و صادق باشید، اگر تسلیم شما در این لحظه راستانه باشد، با ذهن نباشد، از منهای ذهنی یا از همانیدگیها میرهید و محرم خداوند میشوید.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳
سویِ حق گر راستانه خَم شوی
وارَهی از اختران، مَحْرَم شوی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خداوند به ما میگوید من تو را خلق کردم که عشق و خرد مرا در جهان پخش کنی، نه اینکه منذهنی درست کنی، چیزها را به مرکزت بیاوری و با آنها همانیده شوی و به اشخاصی شبیه خودت پز بدهی، درواقع تو داری وقت تلف میکنی، پس من چشم و گوشَت را میبندم. هر وقت با من انس گرفتی، به قدر کافی فضا را گشودی و از جنس من شدی، چشم و گوش تو را باز میکنم.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۳۸
چون بُرید از جنس، با شَه گشت یار
برگُشایَد چشمِ او را بازدار
✍️مولانا به ما میگوید، خداوند دیدِ منذهنی را روی چشمهای شما گذاشته، شما نمیتوانید آن را بردارید، تنها کاری که میتوانید انجام دهید این است که جنس خودتان را عوض کنید. برای اینکه جنس شما عوض شود، باید مرکزتان را عوض کنید. برای عوض کردن مرکزتان، باید درک کنید که چیزهای ذهنی نباید به مرکزتان بیایند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تا زمانی که ما یک چیز ذهنی را به مرکزمان میآوریم «ناسپاس» هستیم، بنابراین آن خاصیت قبلهشناسی که همان خداشناسی است از ما میجهد. قبله هم آن چیزی است که برحسب آن میبینیم، برای انسان فضاگشا قبله خداوند است، چون وقتی فضاگشایی میکنیم، من اصلی مرکزمان میشود، همان منی که از اول بود، یعنی امتداد خدا میشویم؛ چنین شخصی قبله را میشناسد و در عمل هیچ چیز ذهنی را به مرکزش نمیآورد.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۹
چون شوی تمییزدِه را ناسپاس
بِجهَد از تو خَطرَتِ قبلهشناس
تمییزدِه: کسیکه دهندۀ قوّۀ شناخت و معرفت است.
خَطْرَت: قوۀ تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️یکی از کارهایی که به ما لطمه میزند و ما را فلج میکند این است که دائماً پیشرفت معنویمان را با خطکش ذهن اندازه میگیریم. میگوییم میخواهم ببینم چقدر پیشرفت معنوی کردهام؟ چقدر به خدا زنده شدهام؟ نمیتوانیم پیشرفت معنوی را اندازه بگیریم، چون با منذهنی اندازه میگیریم، منذهنی فقط میتواند چیزهای مادی را اندازه بگیرد نه پیشرفت معنوی ما را.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وصال با خداوند لحظهای است، چون همیشه این لحظه بوده و خدا فقط در این لحظه است، ما این لحظه میتوانیم به وصال برسیم، این وصال لحظهای را میتوانیم با عدم دخالت منذهنی پیوسته و دائمی کنیم و میدانیم اگر دقت نکنیم، فوراً این لحظه را از دست میدهیم و از زندگی جدا میشویم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۴۵
ای وصالت یک زمان بوده، فراقت سالها
ای به زودی بار کرده بر شتر اَحمالها
اَحمال: جمعِ حِمل به معنی بار
------------------------------------------------------------------------------------------------