✍️ما باید آنقدر روی خود کار کنیم که تمام فکرهای همانیده و اعمال مخربی که بهوسیلۀ منذهنی میکردیم، برایمان بیارزش شود مثل غیبت کردن، انتقاد کردن، فاش کردن اَسرار دیگران و بهطور کلی هر عملی که باعث شود خودمان بهتر دیده شویم و دیگران بدتر. ما بارها و بارها دنبال فکرها و کارهایی میرویم که از آنها ضرر دیدهایم، برای اینکه چیز بهتری را نمیبینیم و نمیشناسیم. اگر ما یک بار امتحان کنیم، اگر فضاگشایی و خِردورزی کرده و انعطاف به خرج دهیم، خواهیم دید که عمل برحسب ستیزه، مقاومت، واکنش، هیجانات منذهنی، مقایسه، حسادت، خشم، ترس و شبیه اینها از ارزش میافتند چون در قضاوت و تشخیص خداوند برکت بسیاری پنهان است و همۀ کارها را او انجام میدهد.
✍️روش دید ما با منذهنی بسیار مرضگونه است. ما باید دیدی را که برحسب چیزها میبیند و عقل منذهنی است، دور بیندازیم و دید او را بگیریم، زیرا زندگی تمام غرضها و مقصودها را در آن گذاشتهاست. ما باید فضا را باز کنیم و بگذاریم بختی بیاید که ما برای آن به این جهان آمدهایم.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۲
دیدِ ما را دیدِ او نِعمَ العِوَض
یابی اندر دیدِ او کُلَّ غَرَض
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️«مرغِ جذبه» یعنی خداوند لحظهبهلحظه جنس خودش را میخواهد جذب کند، ولی چون حواس ما به بیرون است نمیگذاریم و مقاومت میکنیم. مقاومت معانی مختلفی دارد، یک معنیاش این است که ما از چیزی که ذهن نشان میدهد زندگی میخواهیم، درحالیکه ما خود زندگی هستیم. پریدن ما دراثر جذبۀ زندگی و بخشش پیدرپی او از آشیانۀ ذهن، امکانپذیر است. مرغِ جذبه ناگهان میپرد، یعنی ما نمیدانیم کِی، بنابراین نباید خود را با منذهنی، ارزیابی کنیم. اگر بهوسیلۀ عدم میبینیم و به چیزی که ذهن نشان میدهد، علاقه نشان نمیدهیم، یعنی دارد صبح میشود. اگر صبح و بالا آمدن خورشید را دیدیم، پس باید شمع منذهنی را بکُشیم.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰
مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش
چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُش
عُش: آشیانۀ پرندگان
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر هشیاری شما در آدمها نفوذ کرده و زندگی را در آنها میبینید، به این معنی است که چشم شما در دیگران زندگی را میبیند، چشم شما نفوذکنندۀ نور خداوند شدهاست. شما در انسانی که هنوز ذره است، قوّه و پتانسیل زنده شدن به بینهایت خداوند را میبینید، خورشید بقا یعنی طلوع خداوند را از مرکز هر ذره و هر انسانی میبینید و باور دارید که خداوند میتواند بهصورت خورشید از مرکز همۀ انسانهای روی زمین بالا بیاید.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۱
چشمها چون شد گذاره، نورِ اوست
مغزها میبیند او در عینِ پوست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۲
بیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقا
بیند اندر قطره، کُلِّ بحر را
گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده
بحر: دریا
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ترس و ناامیدی از ویژگیهای منذهنی است. منذهنی هم میترسد و هم میترساند، درحالیکه نه به هدف میرسی، نه به راحتی، بلکه همهچیز را خراب و خود را نیز نابود میکنی. بنابراین نه بترسید و نه بترسانید بلکه فضا را باز کنید. علت اینکه میترسید و ناامید میشوید، این است که مرتب ذهنتان به مرکزتان آمده و برحسبِ آن میبینید، اگر این کار را ادامه دهید، منذهنی شما را تا پایینترین سطح کشیده و دچار درد میکند. بدانید هر ندایی که ما را بالا میکشد، از طرف زندگی رسیده است و برعکس هر ندایی که حرص میآورد، بدانید بهخاطر چیزی است که به مرکزتان آمده و سروصدا میکند. چرا ناامید میشویم؟ برای اینکه کارهای ما با منذهنی به نتیجه نمیرسد. منذهنی از زندگی شکایت دارد. اگر با حضور، با فضای گشودهشده، و با نرمش کار میکردیم، کارها درست میشد، بنابراین هر ندایی که میگوید اگر این چیز را زیاد کنم، حالم بهتر و کارم درست میشود، این همان بانگِ گرگی است که تو را خواهد درید.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۷
ترس و نومیدیت دان آوازِ غول
میکَشَد گوشِ تو تا قَعْرِ سُفول
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵8
هر ندایی که تو را بالا کشید
آن ندا میدان که از بالا رسید
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۵۹
هر ندایی که تو را حرص آورد
بانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَد
سُفول: پستی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ذکر خداوند، یعنی باز کردن فضا در این لحظه که کار هر منذهنیِ «اوباش» نیست. باز کردن فضا، عمل به «اِرْجِعی» و شنیدن صدای خداوند، به ما میگوید ای هشیاری، ای امتدادِ من، سوار خودِ هشیاری شو، و بهسوی من بیا.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲
اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیست
اِرْجِعی بر پای هر قَلّاش نیست
قَلّاش: بیکاره، ولگرد، مفلس
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️با فضاگشایی همه ناامیدیها را پیش خداوند میگذاریم تا از این دردِ بیدوای ذهن که همهچیز را خراب میکند، بیرون بیاییم. ممکن است بسیار رنج دیده، ناامید، شکستخورده و آسیبدیده باشیم، باید بدانیم که تمام دردهای ما فقط با زنده شدن به زندگی درمان میشود.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۷
ناامیدیها به پیشِ او نهید
تا ز دردِ بیدوا بیرون جهید
✍️ناامیدی را خدا گردن زدهاست، یعنی ناامیدی اصلاً وجود ندارد. شما همینکه فضا را باز کنید، پیشرفت خود را میبینید. بعد از آن هر «گناه و معصیتی» که در گذشته انجام دادید، تبدیل به «طاعت» میشود. اشتباهات شما در فضای گشودهشده شناسایی خواهند شد، بنابراین فقط کافی است فضا را باز کنید و تسلیم شوید.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۳۶
ناامیدی را خدا گردن زدهست
چون گناه و معصیت طاعت شدهست
------------------------------------------------------------------------------------------------