برنامۀ شمارۀ ۹۷۳ گنج حضور - بخش دوم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/09/30
10:03 | 4 نمایش ها

✍️نمرود خلیل را در آتش انداخت. خلیل در این آتش همانیدگی‌ها، صبر کرد و آتش بر او گلستان شد. من‌ذهنی هم ما را تهدید می‌کند که اگر ذهنمان را به مرکزمان نیاوریم و برحسب همانیدگی‌ها نبینیم و عمل نکنیم، ممکن است همانیدگی‌هایمان کم شود. من‌ذهنی همان نمرود است، شما به‌ حرفش گوش ندهید، فضا را باز کنید و همانیدگی‌ها را از مرکزتان درآورید و دور بیندازید، مانند «خلیل» صبر کنید تا دراثر صبر و نظارتِ شما وجودتان از همانیدگی‌ها آزاد شود.

✍️امتحان خداوند چیست؟

دیدن این لحظه که آیا مرکز ما خداست یا جسم؟ ای مردم امتحان پشت امتحان است. انگار تمام فکر و ذکرِ خداوند این است که هر لحظه ما را امتحان کند که آیا ما ذهنمان را به مرکزمان می‌آوریم؟ نگویید من سه ماه گنج حضور گوش کردم کاملاً به حضور رسیدم! نه، این‌طور نیست! مولانا می‌گوید، «امتحان بر امتحان است» امتحان هم این است که ببیند شما آن جسمی را که ذهنتان نشان می‌دهد، به مرکزتان می‌آورید؟ یا مرکزتان را خالی و عدم‌ نگه می‌دارید. شما با کوچک‌ترین امتحان رفوزه نشوید.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶

امتحان بر امتحان است ای پدر

هین، به کمتر امتحان، خود را مَخَر

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی قفل گران و بزرگی است که فقط خدا می‌تواند آن را باز کند، تا مرکز را عدم و فضا را باز نکنید، یعنی تا تسلیم نشده و رضا نداشته باشید، این کار صورت نخواهد گرفت، پس قفل گران را خود زندگی با تسلیم و رضای ما باز می‌کند. گشاینده خداست، شما با سبب‌سازی ذهن و با من‌ذهنی نمی‌توانید این بند‌ِ گران را باز کنید.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳

قفلِ زَفت‌ است و، گشاینده خدا

دست در تسلیم زن و اندر رضا

زَفت:‌ بزرگ، عظیم

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️«تسلیم» یعنی پذیرش اتفاق این لحظه قبل از قضاوت و رفتن به ذهن که ما را از جنس هشیاری اولیه و مرکز ما را عدم می‌کند.

«رضا» یعنی در این لحظه شما شکایت نمی‌کنید، به آن چیزی که ذهنتان نشان می‌دهد مقاومت نمی‌کنید، راضی هستید و چون راضی هستید، به مرکزتان نمی‌آید.

«رضا» به این معنی‌ نیست که هر وضعیتی ذهنتان نشان می‌دهد، بگویید خوب است، خیر بلکه می‌خواهید آن را تغییر دهید، ولی در این لحظه چون این اتفاق را «قضا» به‌وجود آورده و به شما می‌خواهد یک پیغامی بدهد، شما راضی هستید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند منتظرِ دلی پر از نیکی و زیبایی است که نماد فضای گشوده‌شده یا مرکز عدم است؛ منتظر چنین دلی است، نه این‌که من‌ذهنی دل ما شود، این دلِ من‌ذهنی دل نیست، خداوند مرکز عدم می‌خواهد.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸

از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر

هست آن سلطانِ دل‌ها منتظر

بِر: نیکی، نیکویی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️این خوی، عادت و سیرت را، از ابراهیم خلیل بیاموز که او اول از پدرش بیزار شد؛ شاید مولانا سمبلیک می‌گوید، پدر فعلی ما نیز همین من‌ذهنی است. ابراهیم نیز از من ذهنی‌اش بیزار شد، یا شاید به این معناست که لزوماً روابط نَسَبی نباید ما را مجبور کند که با بی‌عشقان قرین شویم.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۹

از خلیلِ حق بیاموز این سِیَر

که شد او بیزار اوّل از پدر

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی «بو» دارد، بوی خودخواهی، بوی می‌دانم، بوی حرص و طمع. دربرابر بویِ من‌ذهنی بوی «وحدت» وجود دارد. وقتی که ما با خداوند یکی می‌شویم، این بوی خوش و لطیف می‌آید.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۶

بویِ کبر و، بویِ حرص و، بویِ آز

در سخن گفتن بیآید چون پیاز

✍️به‌جز با تواضع، صفر کردنِ خود، تسلیم، بندگی، و اظهار بیچارگی، نمی‌توانیم از این جهان نجات پیدا کنیم. باید در فضای گشوده‌شده از خداوند کمک بگیریم، هیچ‌چیز دیگری در این درگاه اعتبار ندارد.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳

جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار

اندرین حضرت ندارد اعتبار

اضطرار: درمانده شدن، بی‌چارگی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما به‌عنوان من‌ذهنی با سبب‌سازیِ ذهن ادعای حضور می‌کنیم. تمثیلش این است که شاه هم یک «اطلسی» را که همین حضور است جلوی ما می‌اندازد. می‌گوید با این اطلسی یک لباسِ گشاد یعنی لباسِ بی‌نهایت، لباس حضور، بِبُر. ما که با سبب‌سازی می‌خواستیم بِبُریم از این امتحان تعجب می‌کنیم که چرا نمی‌شود؟! مولانا می‌گوید ای کسی که «دعویَّ خیاطی» می‌کنی، حالا رفوزه شدی! همۀ ما تا الآن رفوزه و از زندگی جدا شدیم، چون ادعای خیاطی داریم، می‌‌گوییم با این کارهایی که می‌کنیم به خداوند زنده می‌شویم!

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴

چون کند دعویِّ خیّاطی خَسی

افکند در پیشِ او شَه، اطلسی

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۵

که بِبُر این را بَغَلطاقِ فراخ

ز امتحان پیدا شود او را دو شاخ

دعوی: ادعا کردن

خَس: انسان پست، فرومایه

بَغَلطاق : ‌قبا، لباس