برنامۀ شمارۀ ۹۷۰ گنج حضور - بخش اول، قسمت چهارم

منتشر شده در 2023/09/14
08:17 | 6 نمایش ها

✍️اگر شما با من‌ذهنی‌ صد سال هم بخواهید در قسمت‌های مختلف زندگی‌تان کار انجام بدهید، کارهای شما مانند خمیر بدون مایه، فطیر خواهد شد، نمی‌توانید نان درستی بپزید، یعنی نمی‌توانید فرزند خوبی تربیت کنید و رابطۀ درستی با همسرتان داشته باشید، نمی‌توانید در کارتان پیشرفت کنید، نمی‌توانید یک هدف بگذارید به آن برسید ولی آخرسر به درد ختم نشود. شما باید فضا را باز کنید از آن‌ور خرد، برکت، عشق و زیباییِ زندگی، به فکر و عملتان بریزد، یادتان باشد اگر ذهن شما به مرکزتان می‌آید و با سبب‌سازی ذهن کار می‌کنید، نانتان فطیر خواهد شد، یعنی هیچ‌یک از کارهای شما به نتیجه نخواهد رسید.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۸۳۹

بی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن را

صد سال گرم داری، نانش فطیر باشد

فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ذهنتان را به مرکزتان نیاورید، مرکزتان عدم می‌شود. شما با ذهن نمی‌توانید عدم را ببینید. نگویید که با من‌ذهنی‌ام مرکزم را عدم می‌کنم، این کار امکان ندارد. اصلاً من‌ذهنی برای این درست می‌شود که مرکز عدم نباشد، بنابراین با من‌ذهنی شما هیچ موقع مرکزتان را نمی‌توانید عدم کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی من‌ذهنی از کار می‌افتد، یعنی شما دیگر می‌دانید چیزی که ذهنتان نشان می‌دهد زندگی ندارد، پس مهم نیست و نباید به مرکزتان بیاید، و این مطلب مهم را در هشیاری‌تان نگه دارید، پس از مدتی مرکزتان خود‌به‌خود عدم می‌شود.

✍️کسی را که خداوند از خرابکاری و گرفتاری ذهن معاف کرده، بدون ترس می‌تواند حرف بزند، برای این‌که از این به بعد دیگر خود زندگی حرف می‌زند و عمل می‌کند، برای این‌که خداوند آن چیزی را که می‌خواهد می‌کند.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۷۸۶

ای مُعافِ یَفْعَلُ‌ الله ما یَشا

بی‏‌مُحابا رو زبان را بَرگُشا

«ای که به حکم آیۀ «خدا کنَد آنچه خواهد.» از هرگونه کیفر و عذاب معاف شده‌ای، اینک برو و بی‌هیچ ملاحظه‌ای زبان خود را بگشا و هرچه می‌خواهی بگو.»

قرآن كريم، سورۀ ابراهيم (۱۴)، آیۀ ۲۷

«… وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ.»

«… خدا هرچه خواهد همان مى‌كند.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در این لحظه با سبب‌سازی ذهن، با من‌ذهنی، ما یک چیزی می‌خواهیم، قضا و کُن‌فَکان یک چیز دیگر می‌خواهد، این‌ها با هم هیچ موقع جور نیستند. یکی برحسب عقل محدود، ناقص، معاش‌اندیش و زیادی‌طلبِ ماست که ما را از زندگی محروم می‌کند و به‌سوی جهنم می‌برد؛ یکی دیگر آن چیزی که خدا می‌خواهد، مرکز عدم است که به‌سوی سازندگی، نظم، عشق، خوشبختی و دیدِ خوب می‌رود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️این لحظه ما باید این موضوع را درک کنیم که من‌ذهنی یک بافت ذهنیِ محدود و محدوداندیش است، فکرهایش به درد نمی‌خورَد، پس نباید تندتند حرف بزنیم، باید بیشتر سکوت کنیم، اگر مجلسی می‌رویم فقط گوش بدهیم و سکوت را رعایت کنیم. تنها هم که هستیم تندتند حرف نزنیم، فکر نکنیم، و بدانیم این‌ فکرها فقط انرژی را تلف می‌کنند، گاهی اوقات درد ایجاد می‌کنند، دردهای قبلی را به یادمان می‌آورند، پس سرعت ذهنمان را پایین می‌آوریم، درنهایت یک جایی این فکرها از هم جدا می‌شوند.

✍️وقتی سرعت فکر پایین می‌آید متوجه می‌شویم که همیشه باید گوش کنیم‌ ببینیم قضا و کُن‌فَکان، عقلِ خداوند به ما چه می‌گوید نه عقل من‌ذهنیِ ما. پس مولانا می‌گوید، خاموش باشید یعنی ذهن را خاموش کنید و این حقیقت را در هشیاری خود نگه‌ دارید که هرچه الآن با ذهنمان فکر می‌کنیم این‌ها فقط خرابکاری می‌کنند و هیچ فایده‌ای برای ما ندارند، در این حالت آرام‌آرام فکرها فروکش می‌کنند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲

چون تو گوشی، او زبان، نی جنسِ تو

گوش‌ها را حق بفرمود: اَنصِتُوا

------------------------------------------------------------------------------------------------