✍️ما برحسب همانیدگیها فکر کرده و از خداوند سؤالهای بیربط میپرسیم. این همان علت و معلول کردن مسائل و اتفاقات در ذهن و سببسازی ذهن است. سببسازیِ ذهنِ ما براساس همانیدگیها و زیاد کردن آنها، یک عقل بسیار محدودی است. ما به این ترتیب سریع فکر کرده و زیاد حرف میزنیم. با تندتند فکر کردن و تندتند به حرف درآوردن، میخواهیم بگوییم در حرف زدن و دانایی شاگرد اول هستیم! درصورتیکه باید خاموش باشیم.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲
پس شما خاموش باشید اَنْصِتُوا
تا زبانتان من شوم در گفتوگو
اَنْصِتُوا: خاموش باشید.
✍️ما بهصورت منذهنی بالا میآییم و نمیگذاریم خداوند به ما کمک کند و از طریق ما حرف بزند و خِرد و لطفش را جاری کند. بهاندازهای که بالا میآییم، او هم کم میکند. زمانی که خدا را در مرکزمان بگذاریم، درونمان را روشن میکند. پس این ما هستیم که دخالت میکنیم و نمیگذاریم. به اندازهای که در کارها دخالت میکنیم، نمیگذاریم خداوند کار کند و اوضاع را بههم میریزیم.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰
از ترازو کم کُنی، من کم کنم
تا تو با من روشنی، من روشنم
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی انسان به ذهن میافتد و تعداد زیادی همانیدگی پیدا میکند و از این همانیدگی به آن همانیدگی پریده، تندتند فکر میکند و مجال نمیدهد خداوند حرف بزند، بهطور کامل از خداوند جدا میشود.
قرآن کریم، سورۀ كهف (١٨)، آیۀ ٧٨
«قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ…»
«گفت: اين [زمان] جدايى ميان من و توست…»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما همیشه در نمازیم یعنی وصل هستیم، مرکز ما عدم است، فضا باز و به خداوند وصل هستیم، اگر کسی در نماز ادرار کند، نمازش باطل میشود. ما هم درحالیکه وصل هستیم، اگر یک چیز ذهنی مثل درد یا همانیدگی به مرکزمان بیاید، نمازمان باطل میشود یعنی اتصال ما با خداوند قطع میشود، باید برویم خود را بشوییم، چگونه؟ دوباره فضا را باز کنیم و آن همانیدگی را بشوییم، یعنی از آن همانیدگی و درد جدا شویم. ما باید به خودمان نگاه کنیم ببینیم وضعمان چگونه است؟ آیا وصل هستیم؟ اگر مرکزمان همانیده است او کار ما را انجام نمیدهد.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۹
چون حَدَث کردی تو ناگه در نماز
گویدت: سویِ طهارت رَوْ بتاز
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️منذهنی هر لحظه میخواهد همانیدگیها را به مرکز ما هُل بدهد. شما آگاه باشید که اگر همانیدگی به مرکزتان بیاید، ترازو بههم میخورد. زندگی به ما میگوید حواست باشد که من باید در مرکزت باشم، باید ببینید در روز چقدر من در مرکزتان بودم، چقدر منذهنی. به این ترتیب شما میتوانید ارزیابی کنید چقدر زندگیتان دارد درست میشود. ما نباید از دیگران تقلید کنیم.
تا زمانی که درونت بهوسیلۀ من روشن است، من هم روشن هستم، عنایت و شفا پشتسرهم برایت میآید، من از طریق تو کار میکنم. اول همانیدگی را به تو میشناسانم، تو میشناسی و آنها میافتند. دردهایت شفا پیدا میکند. تو از همانیدگیها آزاد میشوی و ذرهبهذره تبدیل به من شده و یکدفعه بینهایت میشوی.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰
از ترازو کم کُنی، من کم کنم
تا تو با من روشنی، من روشنم
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر کاری که ما میکنیم مانند یک خمیر است مثل بیزینس، زندگی زناشویی، تربیت بچه یا یک کار بزرگ اجتماعی. هر کاری که داریم باید زندگی آن را انجام دهد؛ مانند خمیر نانوایی که بدون خمیرمایه، نان فطیر و خمیر میشود، اگر خمیرمایه لحظهبهلحظه از طرف زندگی نیاید و به کارهای ما ریخته نشود، کارها درست درنمیآید، پس در این لحظه با فضاگشاییِ ما، خداوند به کارهایمان برکت میاندازد.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۸۳۹
بی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن را
صد سال گرم داری، نانش فطیر باشد
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️آیۀ «کَرَّمْنا» برای مسلمانان مهم است و به آن استدلال میکنند، مفهومش این است که خداوند میخواهد در انسان به بینهایت و ابدیت خودش زنده شود و این منظور آمدن انسان است و هیچگاه نباید این منظور را فراموش کند.
خداوند ما را در خشکی و دریا هدایت میکند، ما هم باید با خداوند همکاری کنیم و مرکزمان را عدم کنیم، او ما را از ذهن میگذراند و در آن فضای گشودهشده نیز اداره میکند. در درون و در بیرون هدایت میکند، بهترین نعمتها را به ما عطا میکند. خداوند در زنده شدن به خودش ما را به دیگر موجودات برتری داده و ما انسانها در ردیف اول هستیم.
قرآن کریم، سورۀ اسراء (۱۷)، آیۀ ۷۰
«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»
«و محققاً ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را (بر مرکب) در برّ و بحر سوار کردیم و از غذاهای پاکیزه آنها را روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدیم.»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️عشق لباس فاخری است که جان میپوشد. وقتی فضا باز میشود، ما به جان اصلیمان زنده میشویم و این «طوقِ کَرَّمْنا» است، یعنی خداوند در ما به خودش زنده میشود، آنگاه وصال دست میدهد و ما با او یکی میشویم. عشق یعنی وحدت مجدد و هشیارانه با خداوند برای برداشتن حجاب همانیدگیها و پردۀ پندار. انسان بنابه تعریف یعنی فضاگشایی. هرچه بیشتر فضاگشا شویم، ارزش بیشتری پیدا میکنیم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۳۱۳
که عشق خَلعتِ جانست و طوقِ کَرَّمنا
برای ملکِ وصال و برای رفعِ حجاب
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی در مرکزمان همانیدگی داریم، به خواب فرومیرویم، چون برحسب آن همانیدگی میبینیم. به خواب رفتن و برحسب آن دیدن، ما را جادو میکند، میخواهیم آن همانیدگی را زیادتر کنیم، نمیتوانیم جلوی خودمان را بگیریم و بیاختیار بهطرفش میرویم. درست نیست ما بهعنوان انسان، اختیارمان را بهدست چیزهای آفل و گذرایی که ذهنمان تجسم میکند، بدهیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------