برنامۀ شمارۀ ۹۷۵ گنج حضور - بخش دوم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/09/12
12:39 | 6 نمایش ها

✍️اگر با گوش حس می‌شنوی، حرف‌ها را به ذهنت می‌بری، با سبب‌سازی ذهن می‌خواهی معنی اشعار مولانا را بفهمی و فضا را باز نمی‌کنی، بدان که گوش غیب‌گیر تو که باید الهامات غیبی را بفهمد و تو را از سبب‌سازی خارج کند، کر است، دراین‌صورت تو غیر از سبب‌سازی ذهن و چیزهایی که قبلاً یاد گرفتی و در ذهنت انبار کردی، چیز دیگری نخواهی فهمید.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۹۵

گوشِ حسِّ تو به حرف ار درخور است

دان که گوشِ غیب‌گیرِ تو کَر است‌‌

غیب‌گیر: گیرندۀ پیام‌های غیبی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ ما همانند کودکی که از مادر متولد می‌شود، هنگام زاده شدن و تولد دوباره از ذهن، می‌گوییم، ای مادر، زادن و بیرون آمدن از شکم تو برایم بسیار سخت بود، چون در آن‌جا به تاریکی عادت کرده بودم و این بیرون آمدن را چون مرگ می‌دیدم. هنگامی که بیرون آمدم، صورت و مهر تو را دیدم، اگر بیرون نمی‌آمدم، تو را نمی‌دیدم! اکنون هم که انسان می‌خواهد از درون رَحِم ذهن بیرون بيفتد، می‌ترسد اما هنگامی که بیرون بیاید، روی پرمهر خدا را خواهد دید.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۹۱

مرگ می‌‌دیدم گَهِ زادن ز تو

سخت خوفم بود افتادن ز تو

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما به زندگی در ذهن عادت کردیم و آن را دوست داریم. همانیدگی‌ها را به رُخ مردم می‌کشیم و پُز می‌دهیم، احساس بزرگی و برتری می‌کنیم و این را زندگی می‌دانیم. فکر می‌کنیم این خوشی‌هایی که می‌گیریم، همان شادی زندگی است. خیر، این‌ها تاریکی ذهن است. ما باید از ذهن بیرون بیاییم اگرچه این کار به‌نظرِ ذهن آتش است، اما بعد از آن ناگهان سکون و آرامش خداوند را می‌‌بینیم. «در این آتش»، در این درد هشیارانه و در این فضای گشوده‌شده عالم جدیدی را دیده و می‌بینیم که ذرّه‌ذرّه به «عیسی‌دم» تبدیل می‌شویم. پس آرام‌آرام خود را موجود دیگری می‌بینیم، نه من‌ذهنی.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۹۲

چون بزادم، رَسْتَم از زندانِ تنگ

در جهانی خوش‌هوایِ خوبرنگ‌‌

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۹۳

من جهان را چون رَحِم دیدم کنون

چون در این آتش بدیدم این سکون‌‌

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۹۴

اندرین آتش بدیدم عالَمی

ذرّه ذرّه اندر او عیسی‌دَمی‌‌

عیسی‌دَم: صفت مرکّب است، یعنی کسی‌ که مانند حضرت عیسی دم و نَفَسی پاک و معجزه‌گر دارد و مُردگان و یا مرده‌سیرتان را به حیات طیّبه زنده می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا دو‌ جور جهان به ما معرفی می‌کند. جهانی که ذهن می‌بیند، هست‌شکلِ بی‌ ثبات است. ذهن می‌بیند که هستی دارد، ولی ثبات ندارد و دائماً در حال از بین رفتن است. جهان دیگر «جهانِ نیست‌شکلِ هست‌ذات»، یعنی فضای گشوده‌شده است که با چشم و ذهن دیده نمی‌شود. این فضای گشوده‌شده جهانِ نیست‌شکل است، برای این‌که ذهن آن را نمی‌بیند، ولی ذات هستی در آن وجود دارد. شما به‌عنوان امتداد خداوند، ذات خود را آن‌جا تجربه می‌کنید.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۹۵

نک، جهانِ نیست‌شکلِ هست‌ذات

و آن جهانِ هست‌‌شکلِ بی‌‌ثَبات‌‌

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مسلمان یعنی کسی که در این لحظه تسلیم شده و مرکزش عدم است. مولانا می‌‌گوید چیزها را به مرکزتان نیاورید. مرکزتان را باز کنید، به‌عبارت دیگر «تسلیم خدا شوید» یعنی اتفاقات را مورد سؤال قرار ندهید، قبول کنید و بپذیرید. تسلیم پذیرش اتفاق این لحظه است قبل از قضاوت و رفتن به ذهن که ما را از جنس هشیاری اولیه، یعنی خدا می‌کند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۰۲

اندر آیید ای همه! پروانه‌‌وار

اندرین بهره که دارد صد بهار

«وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.»

«ابراهيم به فرزندان خود وصيّت كرد كه در برابر خدا تسليم شوند و يعقوب به فرزندان خود گفت: اى فرزندان من، خدا براى شما اين دين را برگزيده‌است، مباد بميريد بى آن‌كه بدان گردن نهاده باشيد.»

قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۱۳۲

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی ما فضاگشا شویم و به زندگی ارتعاش کنیم، همۀ مردم را هم دعوت می‌کنیم. مولانا نیز به زندگی ارتعاش می‌کند، در میان گروه انسان‌ها بانگ می‌‌زند و جان خلقان پر از شکوه و بزرگی می‌شود‌ و من‌ذهنی فروکش می‌کند. بعد از آن مردم بدون من‌ذهنی، با کشش عشق می‌گویند ما آفلین را دوست نداریم، آن‌گاه بدون مأمور، بدون این‌که زور بزنند، شروع به واهمانش می‌کنند، خودشان را به آتش عشق می‌زنند و به‌سویِ خداوند کشیده می‌شوند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۰۳

بانگ می‌‌زد در میانِ آن گُروه

پُر همی ‌‌شد جانِ خَلْقان از شُکوه‌‌

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۰۴

خَلْق، خود را بعد از آن بی‌‌خویشتن

می‌فکندند اندر آتش مَرد و زن‌‌

خَلْقان: مردمان

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌های ذهنی نمی‌گذارند نیروی عشق زیاد شود. مولانا می‌گوید وقتی شما به دین واقعی رو بیاورید، فضا را باز کنید و به خداوند زنده شوید، عده‌ای جلوی شما را می‌گیرند‌ و می‌گویند من‌ذهنی را قربانی نکنید، چون آن‌ها جور دیگری می‌بینند و منیّت را زندگی می‌دانند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۰۶

تا چنان شد کآن عوانان خلق را

منع می‌‌کردند کآتش در میا

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ذهن حالت شهادت و آشکار انسان است و فضای گشوده‌شده حالت نهان و غیب است‌. هر دو عالم غیب و شهادت را خداوند اداره می‌کند. ما باید فضا را باز کنیم تا قسمت نهان و قسمت آشکار ما را خداوند اداره کند.

«ذَلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»

«اوست كه داناى نهان و آشكار است، پيروزمند و مهربان است.»

قرآن کریم، سورۀ سجده (۳۲)، آیۀ ۶

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسی که من‌ذهنی داشته باشد، پندار کمال درست می‌کند، می‌گوید من می‌دانم، همه‌چیزم کامل است. کمال را در به‌دست‌ آوردن همانیدگی‌ها و گذاشتن آن‌ها در یک پارک ذهنی می‌داند، یک حیثیت بدلی ایجاد می‌کند و چون نمی‌تواند فضا را باز کند، هر چیزی که برخلاف دانسته‌هایش باشد به او برمی‌خورد، واکنش نشان می‌دهد و درد ایجاد می‌کند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴

عِلّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال

ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه