برنامۀ شمارۀ ۹۷۴ گنج حضور - بخش اول، قسمت چهارم

منتشر شده در 2023/09/05
10:12 | 6 نمایش ها

✍️اگر غمی در شما بالا آمد نباید کسی را ملامت کنید، باید به خودتان برگردید بگویید که من ذهنم را به مرکزم می‌آورم و از طریق همانیدگی می‌بینم، برای همین غم به سراغ من‌ می‌آید، نباید کسی را ملامت کنم.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۱۳

پس تو را هر غم که پیش آید ز دَرْد

بر کسی تهمت مَنِه، بر خویش گَرد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شاید اولین فکری که در موقع غم به ما دست می‌دهد این است که این بلا را چه کسی سَر من آورده‌است؟ در من‌ذهنی هیچ‌کس مسئولیت اشتباه خود را برعهده نمی‌گیرد و سهم خود را در اشتباهاتش نمی‌بیند. ما مجهز به ابزار سرزنش و ملامت هستیم. اگر همانیدگی‌ها را هم به‌دست بیاوریم، نمی‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم، بنابراین دائماً در سیستم ملامت هستیم که چرا دیگران نمی‌گذارند من زندگی کنم؟

✍️ما از مولانا یاد می‌گیریم که اگر غمی به سراغمان آمد، باید به خودمان برگردیم. در هیچ موردی دیگران را مقصر نمی‌دانیم، اگر با این روش پیش برویم، یعنی از سیستم ملامت ذهن بیرون می‌پریم، به این لحظه می‌آییم و قیامتِ ما فرا می‌رسد. ملامت مقابل قیامت است. یا ما در ملامت هستیم یا در قیامت، قیامت یعنی فضاگشایی مداوم، زنده شدن به خداوند و روی پای زندگی ایستادن‌، این قیامت است، اما ملامت سیستم ادارۀ سبب‌سازی ذهن و پیدا کردن علت‌ها و موانعی است که نمی‌گذارند ما زندگی کنیم و همۀ این موانع توهمی هستند.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۶۱۱

مکن ای دوست ملامت، بنگر روزِ قیامت

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ما این لحظه به زمان مجازی برویم، به‌جای این‌که فضا را باز کنیم و به خداوند زنده شویم، من‌ذهنی را زنده نگه داریم و به آن قوام ببخشیم،‌ و به‌عنوان من‌ذهنی بلند شویم، دراین‌صورت از دیوی نخواهیم رهید، برای این‌که‌ از سلیمان که نماد خداوند است می‌گریزیم. در این لحظه بلند شدن به‌عنوان من‌ذهنی، یعنی فضابندی و زنده نشدن به خداوند. تا من‌ذهنی در ما زنده‌ است از این غریبیِ ذهن نخواهیم رهید.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۸۷۸

تو ز دیوی نرهی، گر ز سلیمان برمی

وز غریبی نرهی، چون ز وطن بگریزی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ باید لحظه‌به‌لحظه فضا را باز کرده و به روی زندگی نگاه کنیم، این به‌‌دست هر انسانی است، به‌دست شخص ما هم هست، فضا را باز کنیم، به فضای گشوده‌شده، آسمان درون برویم. غیر‌اندیشی را کنار بگذاریم، چون من‌ذهنی غیراندیش است، پس من‌ذهنی را رها کنیم و خدااندیش باشیم.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷

پس هَماره روی معشوقه نِگَر

این به‌ دستِ توست، بِشْنو ای پدر

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۸

راه کن در اندرون‌ها خویش را

دور کن ادراکِ غیراندیش را

✍️ما با فضا‌گشایی‌ مرکزمان را عدم می‌کنیم و به چیزهایی که ذهنمان نشان می‌دهد اهمیتی نمی‌دهیم، وقتی مرکزمان عدم می‌شود چون خداوند قدم به مرکزمان می‌گذارد، فقط با دید او می‌بینیم، با فضاگشایی‌های پی‌در‌پی مرکزمان تبدیل به آینه می‌شود و همچنین توازن به زندگی ما می‌آید که این حالت اقتضا و لازمۀ عشق است، یعنی با خداوند یکی‌ شده و به وحدت می‌رسیم، باید عملاً این زنده شدن به خدا را تجربه کرده و به آن عمل کنیم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٢٣۶٣

کورم از غیرِ خدا، بینا بدو

مقتضایِ عشق این باشد بگو

مقتضا: لازمه، اقتضا‌‌شده

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی مانند یک مأمور مخفی در درون ماست، اقتضا می‌کند که چیزها زیادتر شود تا زندگی ما بهتر شود، درنتیجه فرماندۀ ما شهوت است. شهوت یعنی یک چیزی به مرکزِ ما آمده، تمنای به‌دست آوردنِ آن ما را رها نمی‌کند، برای این‌که با آن همانیده و از جنس آن هستیم، می‌خواهیم آن را زیاد کنیم. با زیاد شدن چیزها فکر می‌کنیم داریم زیادتر می‌شویم، درصورتی‌که برعکس داریم کمتر می‌شویم، چون زندگی ما کمتر می‌شود، هرچه من‌ذهنی ما بزرگ‌تر می‌شود، از لحاظ زندگی کمتر می‌شویم، برای همین است که دل اسیرِ حرصِ زیاد کردن همانیدگی‌ها، طمع و آفت‌های آن است.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۴

زآن عَوانِ مُقتَضی که شهوت است

دل اسیرِ حرص و آز و آفت است

عَوان: داروغه، مأمور

مُقتَضی: اقتضاکننده، خواهش‌گر

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر همانیدگی به مرکزتان نیاید، هیچ چیزی در بیرون نمی‌تواند روی شما اثر بگذارد. علت این‌که مردم روی شما اثر می‌گذارند برای این‌ است که جنسیت آن‌ها در مرکز شما وجود دارد، اگر شما واقعاً فضا را باز کنید و تسلیم شوید، جهان بیرون نمی‌تواند روی شما اثری داشته باشد، ولی اگر در مرکزتان جسم باشد، از بیرون می‌شود شما را کنترل کرد، می‌شود روی شما اثر گذاشت؛ اثر آن هم همیشه منفی است.