برنامهٔ شمارهٔ ۹۶۸ گنج حضور- بخش اول، قسمت اول

منتشر شده در 2023/09/05
10:28 | 21 نمایش ها

✍️ای انسان، ای کاش آن خودِ اصلی‌ات را که از جنس اَلَست، از جنس زندگی است، یک لحظه می‌شناختی و از آن یک نشانی‌ای داشتی، هنوز هم دیر نشده می‌توانی این لحظه این کار را انجام بدهی. ما این توانایی و امکان را داریم که به این آرزو جامۀ عمل بپوشانیم و با فضا‌گشایی‌ در این لحظه به خدا زنده شویم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۳۰۰۳

ای کاشکی تو خویش زمانی بدانی‌ای

وز رویِ خوبِ خویشت بودی نشانی‌ای

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما می‌توانید از خودتان بپرسید آیا من تا به حال حتی یک لحظه شناسایی کرده‌ام که از جنس زندگی هستم؟ آیا این را تجربه کرده‌ام؟ نشان آن را در خودم متوجه شده‌ام؟ به‌راستی آیا شما آرزوی زنده شدن به خدا را در دل دارید؟ یا شاید زنده شدن به خدا جزو مقصودهای شماست که در زمان است و یکی از هدف‌های شما است؟

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١۴١۶

پس نیَم کلّیِ مطلوبِ تو من

جزوِ مقصودم تو را اندر زَمَن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اولین و مهم‌ترین آرزوی ما این است که به بی‌نهایت و ابدیت خداوند زنده شویم، اگر این آرزوی شما نیست، آیا اکنون می‌خواهید چنین آرزویی تنها آرزوی شما باشد؟ آیا این لحظه شما آرزومند هستید به زندگی زنده شوید یا این هم در زمان مجازی به‌صورت هدف درآمده و شما با ذهنتان در زمان می‌خواهید آن را انجام بدهید؟ مثلاً می‌خواهید بگویید دو سال دیگر می‌خواهم به حضور زنده شوم، الآن دارم کار می‌کنم! اگر چنین چیزی باشد، شما دارید اشتباه می‌کنید. مقصود یا منظور با هدف فرق دارد. هدف در زمان است و مقصود این لحظه قابل انجام است.

✍️خودشناسی:

اگر شما یک لحظه به خداوند زنده شوید، باید مرکزتان عدم شود. مرکز عدم چه مشخصات و چه حالت‌هایی دارد؟ وقتی مرکزتان عدم می‌شود، شما حس بی‌نیازی می‌کنید، حالت یکتایی به شما دست می‌دهد، این حالت همان خودشناسی است که البته معنی درستش را از دست داده‌است، خودشناسی این نیست که شما بگویید من می‌دانم یک آدم عصبی‌ یا خوش‌اخلاقی هستم، در مواردی این‌گونه رفتار می‌کنم، یک حساسیت‌هایی هم دارم، در‌این‌صورت شما دارید من‌ذهنی‌تان را توصیف می‌کنید، این خودشناسی نیست؛ خودشناسی یعنی زنده شدن به خدا، یعنی زندگی‌شناسی و خود را به‌صورت زندگی شناسایی کردن.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید ای انسان، یک لحظه خودت را بشناس و نشانش را در خودت ببین. اگر ما یک لحظه خودمان را بشناسیم، مرکزمان عدم می‌شود، به این لحظۀ ابدی می‌آییم، از زمان گذشته و آینده که زمان مجازی است جدا شده و از من‌ذهنی خارج می‌شویم، چیزهای بیرونی که ذهنمان نشان می‌دهد، دیگر به مرکزمان نمی‌آیند و حالت بی‌نیازی خداوند را به خودمان می‌گیریم، چون ما داریم به جنس اصلی‌مان و به زندگی تبدیل می‌شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️قبل از ورود به جهان مرکز ما عدم بود، عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را از خلأ، از عدم می‌گرفتیم. جنس اصلی ما با مرکز عدم، خود خداوند و اَلَست بوده. ولی وقتی وارد این جهان می‌شویم، با چیزهایی که ذهنمان نشان می‌دهد، پدر و مادرمان، اعضای خانواده و بقیۀ افراد جامعه به ما می‌گویند این‌ها برای بقای شما لازم هستند مثل پول، افراد خانواده، بعضی باورها و همۀ آن چیزهایی که ذهن نشان می‌دهد مهم است، آن‌ها را تجسم می‌کنیم و با آن‌ها همانیده می‌شویم.

✍️همانیدن چیست؟

همانیدن مهم است خیلی‌ها توجه نمی‌کنند و نمی‌دانند همانیده شدن یعنی چه؟ ما چون امتداد خداوند هستیم، قدرت آفرینندگی و استعدادی به‌نام فکر کردن داریم، می‌توانیم چیزهای مهم بیرونی را که برای بقای ما لازم هستند در ذهنمان تجسم کنیم و حس وجود به آن‌ها بدهیم، این کار سبب می‌شود چیزها به مرکز ما بیایند، یعنی مرکز ما از عدم و خلأ، تبدیل به چیز یا جسم شود؛ به این کار همانیده شدن می‌گوییم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️با هر چیزی که همانیده شویم به مرکز ما می‌آید، از جنس آن می‌شویم و شروع می‌کنیم به زیاد کردن آن، بدون این‌که بفهمیم چقدر باید زیاد شود،‌ با پریدن از فکری به فکر دیگر یک تصویر ذهنی درست می‌کنیم که این تصویر ذهنی پویا یعنی متحرک است، تغییر می‌کند، مرتب کوچک و بزرگ می‌شود؛ مثلاً از ما تعریف کنند، بزرگ می‌شود، انتقاد کنند کوچک‌ می‌شود؛ این تصویر ذهنی را من‌ذهنی می‌نامیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️با تشکیل من‌ذهنی، ما فکر می‌کنیم من‌ذهنی هستیم، چون دیگر مرکز ما عدم نیست، یعنی از زندگی جدا و دور شده‌ایم، مرکزمان از چیزها انباشته شده و ما از عقل من‌ذهنی که عقل جزوی است، استفاده می‌کنیم. مرتب در حال زیاد کردن همانیدگی‌ها هستیم، چون همۀ چیزها آفل یعنی گذرا هستند، دائماً فرومی‌ریزند یا از بین می‌روند، با از بین رفتن آن‌ها ما به‌عنوان من‌ذهنی دائماً می‌ترسیم، بنابراین اصلی‌ترین هیجان من‌ذهنی ترس است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی از فکر ساخته شده و در زمان مجازی زندگی می‌کند، زمان درواقع تغییرات من‌ذهنی و کوچک و بزرگ شدنش را نشان می‌دهد.

✍️نشان‌های زنده شدن به خدا در ما مرکز عدم، جاری شدن خرد زندگی به فکر و عملمان، درست شدن کارهای ما در بیرون، فضا‌گشایی، خارج شدن از زمان مجازی و استقرار در این لحظه ابدی، صفر شدن من‌ذهنی، بی‌نیاز شدن از جهان است و بی‌نیازی از همۀ آن چیزهایی که ذهنمان نشان می‌دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------