✍️ما در ذهنمان یک خدای بزرگی را در بالا تجسم کردهایم و نسبتبه این خدا شرم داریم، احساس کوچکی میکنیم و با سببسازیِ ذهن خودمان را تحقیر میکنیم. این شرم و حقارت غلط و مجازی است؛ نه ما منذهنی هستیم و نه آن خدای تجسمی خداست، بنابراین باید این سیستم شرمِ ذهنی را از بین ببریم؛ البته این بدین معنا نیست که ما حیای زندگی را نداشته باشیم و هر کاری دلمان خواست بکنیم، بلکه باید فضا را باز کنیم تا حیای زندۀ زندگی را داشته باشیم.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳
وقتِ آن آمد که من عریان شوم
نقش بگذارم، سراسر جان شوم
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۴
ای عدوِّ شرم و اندیشه بیآ
که دریدم پردۀ شرم و حیا
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر ما در ذهن هستیم و نمیتوانیم فضا را باز کنیم و هنوز چیزها به مرکزمان میآیند، دراینصورت تأمل، دوراندیشی، تمرکز روی خود، شک کردن به خود و حتی استدلال با ذهن مفید است؛ مثلاً اگرچه ما حضور و هشیاری نظر نداریم، ولی میتوانیم شعر مولانا را بخوانیم و به خودمان اِعمال کنیم.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷
آن عصایِ حَزْم و استدلال را
چون نداری دید، میکُن پیشوا
✍️اگر زیر بار مسئولیت برویم، فضا را باز کنیم و درونمان کارگاه خداوند شود، خداوند ما را از گناهانمان بیرون میآورد، بدینصورت گناهان ما سبب رسیدنمان به حق میشود، بنابراین نباید طعنه به گناهان و اینکه چرا اینقدر همانیده شدهایم بزنیم، بلکه باید به عدم پذیرش مسئولیت طعنه بزنیم.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۰۵
سیّئاتم چون وسیلت شد به حق
پس مَزَن بر سیّئاتم هیچ دَق
دَق: سرزنش، طعنه
سیئات: گناهان
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هزاران نفر پیدا میشوند که کسی یا سیستمی را ملامت میکنند و میگویند تقصیر ما نیست. این آدمها پر از درد، توهم و بیچارگی هستند، خلاق نیستند، نمیتوانند از منذهنی رها بشوند و خودشان را درست کنند و معمولاً کاری بلد نیستند، اگر هزار سال هم خدا و یا بندههای دیگر را ملامت کنند، به جایی نخواهند رسید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما بهعنوان انسان، فتوادهندۀ ضرورت هستیم. آیا ضرورت دارد آن چیزی که ذهنمان نشان میدهد را به مرکزمان بیاوریم؟ آیا ضرورت دارد حسادت کنیم؟ آیا ضرورت دارد در غیبت کردن و کوچک کردن یک نفر شریک بشویم؟ نه، ضرورت ندارد، ولی وقتی به سببسازی ذهن میافتیم، میگوییم طبق فکرهای من ضرورت دارد که این کارها را انجام بدهم. حتی اگر با ذهنمان فکر میکنیم ضرورت دارد، باز هم بهتر است پرهیز کنیم، زیرا اگر ذهنمان را به مرکزمان بیاوریم و برحسب آن فکر کنیم، مؤاخذه میشویم و هزینه و ضررش را باید بپردازیم.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰
گفت: مُفتیِّ ضرورت هم تویی
بیضرورت گر خوری، مُجرم شَوی
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۱
ور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْ
ورخوری، باری ضَمانِ آن بده
مُفتی: فتوادهنده
ضَمان: تاوان
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️دو جور کار کردن داریم: یکی جهد فرعونی است که با سببسازیِ ذهن کار میکنیم و دیگری وقتی است که فضا را باز میکنیم، مرکزمان عدم میشود و زندگی از طریق ما میآفریند. وقتی با سببسازیِ ذهن کار میکنیم، هرچه درست میکنیم موفقیتی ندارد و در بیرون خراب میشود، مثلاً میخواهیم رابطۀ خوبی با همسرمان، بچهمان و همینطور با مردم داشته باشیم، ولی موفق نمیشویم و خراب میشود.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰
جهد فرعونی، چو بیتوفیق بود
هرچه او میدوخت، آن تفتیق بود
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اولین قدمِ پیشرفت اقرار به عیب، همانیدگی و درد داشتن است. دومین قدم پذیرش این است که من این بلاها را بر سر خودم آوردهام و مسئول هستم. اگر منذهنی خواست من را متقاعد کند که تقصیر من نیست، با فضاگشایی جلویش درمیآیم و میگویم من عیب دارم و تقصیر خودم است، بنابراین الآن مسئولیت میپذیرم، فضا را باز میکنم و از جنس عدم میشوم.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱
آینۀ هستی چه باشد؟ نیستی
نیستی بر، گر تو ابله نیستی
✍️هیچ انسانی در دنیا نیست که استعداد زنده شدن به خداوند را نداشته باشد، بهشرط اینکه فضا را باز کند تا نیروی بالندگی و حرکتدهندۀ زندگی وارد وجود او شود، دراینصورت فکرهای ناب و خلاق و ارتعاشات زندهکننده از او منتشر میشود.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۵۴۰
همه خاکیم، روینده ز آبِ ذکر و بادِ دم
گلی که خندد و گرید کزو فکری بینگیزی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر ما چیزی که ذهنمان نشان میدهد را به مرکزمان بیاوریم و بهجای فکر کردن برحسب زندگی، برحسب آن چیز فکر کنیم، دراینصورت آبروی خدا، زندگی و اَلَست را بهخاطر آن چیزی که ذهنمان نشان میدهد ریختهایم.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱-۵۶۴
خاصه تقلیدِ چنین بیحاصلان
کآبرو را ریختند از بهرِ نان
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما مولانا میخوانیم و حالمان خوب میشود. این حالِ خوب اثرِ شعر مولاناست، ولی اگر شاد بودن ما مدام ادامه دارد، احتمالاً به زندگی وصل شدهایم و داریم زنده میشویم، اما تا زمانی که خودمان خلاق نشدیم، به تحقیق نرسیدیم، وصل و زنده نشدیم، از یارانی مثل مولانا و حتی عاشقانی که در این برنامه هستند نباید ببُریم و جدا بشویم.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶
عکس، چندان باید از یارانِ خَوش
که شوی از بحرِ بیعکس، آبکَش
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۷
عکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دان
چون پیاپی شد، شود تحقیق آن
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۸
تا نشد تحقیق، از یاران مَبُر
از صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّ