برنامهٔ شمارهٔ ۹۶۷ گنج حضور- بخش دوم، قسمت سوم

منتشر شده در 2023/09/04
11:29 | 3 نمایش ها

✍️همۀ ما استعداد این را داریم که فضا را باز کنیم و آب زندگی، نیروی جنبانندۀ زندگی بیاید و ما را بخنداند و خودش را از طریق ما بیان کند. وقتی فضا را باز می‌کنیم، بلافاصله نیروی زندگی در ما برکت زندگی و خیلی مواهب دیگر از جمله شادی، قدرتِ عمل، هدایت و آفرینندگی را به‌وجود می‌آورد و پخش می‌کند.

وقتی ما با فضاگشایی هم می‌خندیم هم گریه می‌کنیم، درواقع داریم زندگی را بیان می‌کنیم. خندیدن یعنی تجربه کردنِ شادی زندگی؛ درصورتی‌که من‌ذهنی با عزا، با غم‌ و‌ غصّه و شکایت می‌خواهد به‌سوی زندگی برود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️«گلستانی کُنَش خندان، و فرمانی به دستش ده»، ما می‌گوییم اگر فضاگشایی کنیم چه می‌شود؟ اگر فضاگشایی کنیم خداوند ما را گلستان می‌کند و این گلستان همیشگی است، فرمان شادی و امنیت به دستمان می‌دهد، درونمان بی‌نهایت باز می‌شود و انعکاسش در بیرون تماماً ساختارهای پربرکت و شاد‌ی‌بخش است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسان اگر فضا را باز کند به گلشنی تبدیل می‌شود که پاییز ندارد. در ابتدا که بچه هستیم به همه‌چیز می‌خندیم، بازی می‌کنیم، خوشحال هستیم، در ده‌ دوازده‌سالگی که واقعاً باید به‌وسیلۀ نیروی عشق تبدیل شویم، آفت‌های پاییزی به‌صورت دردهای مختلف شروع می‌شود، درنتیجه در بیست‌سالگی جوانی پژمرده می‌شویم.

جوانی را درنظر بگیرید که در دَه دوازد‌ه‌سالگی فضا را باز می‌کند، به زندگی تبدیل می‌شود و کارگاه خداوند می‌شود و زندگی مرتب از طریق او می‌خندد و می‌گرید. می‌خندد و برکتش را به بیرون می‌فرستد و به‌وسیلۀ او فکرهای خلاق برانگیخته می‌شود و تبدیل به گلستانی می‌شود که پاییز ندارد. شما باتوجه به آموزش‌های مولانا آفت‌های پاییزی را در خودتان شناسایی کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️آبِ زندگی با فضای گشوده‌شده به ما جان می‌دهد. نیروی جنبانندۀ زندگی هم ما را به حرکت در‌می‌آورد، به ما عقل و قدرت می‌دهد، مثل شاخۀ گل که باد آن را تکان می‌دهد و آب هم زنده‌اش می‌کند. مولانا می‌گوید: دم زندگی با فضاگشایی به تو جان می‌دهد، به‌وسیلۀ قضا، فکر الهی انجام می‌شود و او می‌گوید «بشو و می‌شود»، به علت‌های ذهنی هم بستگی ندارد.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۳۴۴

دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ بپذیر

کارِ او کُن‌فَیَکُون‌ست، نه موقوفِ علل

نَفَخْتُ: دمیدم

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی پندار کمال دارد. زیر بار نمی‌رود. اشتباه می‌کند، دنیا را خراب می‌کند و می‌گوید من خراب نکردم، بلکه آباد کردم. یکی دیگر هم مثل مولانا دنیا را گلستان کرده می‌گوید من نکردم خداوند کرده؛ شما هم باید اين‌گونه باشید. شما می‌بینید که سبب‌سازی ذهن، انسان‌ها را به چه صورت درآورده و چه سازمان‌هایی در این جهان به‌وجود آورده. انسانی که هر چقدر جمع می‌کند سیر نمی‌شود، اصلاً حساب نمی‌کند که من می‌توانم تا آخر عمرم این را بخورم؟ فقط می‌خواهد انباشته کند، در توهم است، شرکت‌های چند‌ملیتی به‌وجود آورده که به انسان رحم نمی‌کنند، حاضرند هزاران نفر آواره و بی‌خانمان شوند، ولی سودشان بالا برود.

✍️در من‌ذهنی هر کسی خودش را معدنِ تمییز می‌داند، می‌گوید من می‌فهمم، منتها فهمیدنش از سبب‌سازیِ ذهن است. آن‌ هم فهمیدن است، ولی تمییزِ زندگی نیست. تمییز یعنی قوۀ شناسایی در این لحظه که آیا این فکر من از ذهنم می‌آید؟ آیا انگیزه‌اش دردهایم است؟ یا نه، از فضای گشوده‌شده می‌آید؟ این تمییزِ نو را ما با فضاگشایی پیدا می‌کنیم. فکرهای افراد زیادی از خشم، ترس و بقیۀ دردهای من‌ذهنی می‌آید، اما خیال می‌کنند خدا به آن‌ها الهام می‌کند، این‌طور نیست. باور‌کردنی نیست، ولی حقیقت دارد که گاهی ما برای یاد ‌گرفتنِ موضوعات خیلی ساده هزینه‌های خیلی گرانی می‌پردازیم، حتی ممکن است همه یا نصفِ اموالمان برود تا ما یاد بگیریم کاری را انجام ندهیم. می‌گوییم چطور من این را نمی‌دانستم؟! الآن هم خیلی چیزها را نمی‌دانیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️توجه کنید سبب‌سازی ذهن ممکن است برای کارهای بیرونی کار کند. یک مدیر عالی‌رتبه با سبب‌سازی ذهن می‌داند چگونه بايد کارها را مدیریت کند. سبب‌سازی ذهن که داخل ذهن و به‌وسیلۀ ذهن انجام می‌شود، به درد زنده شدن به خداوند نمی‌خورد. با فکر کردن ما نمی‌توانیم به زندگی زنده ‌شویم. با فکر کردن و سبب‌سازی ذهن می‌توانیم در زمان یک‌سری چیزها را به‌دست‌ بیاوریم یا کارهایی را انجام بدهیم، ولی این‌که با همان سبب‌سازی ذهن از پندارِ کمال، ناموس و دردهایمان آزاد شویم امکان ندارد. این را شما بدانید که سبب‌سازی ذهن درد شما را نمی‌اندازد. شما نمی‌توانید استدلال کنید و رنجشتان از بین برود، امکان ندارد، مثلاً شما شب خوابتان نمی‌برد، ناراحت هستید، منطق می‌گوید باید بخوابید، فردا باید سرِ کار بروید. آن منطق کار می‌کند، ولی یک چیزی دارد شما را اذیت می‌کند که با سبب‌سازی ذهن نمی‌توانید آن را برطرف کنید. اگر بتوانید فضا را باز کنید، یک هشیاریِ دیگری شما را می‌برد بالای این مسئله. آن هشیاری، هشیاریِ زندگی است، همین‌که از سبب‌سازی ذهن بیرون بیایید آن‌جا حاضر و ناظر است، با ذهنتان نمی‌توانید ببینید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما از خودتان بپرسید من از کجا باید کیفیت زندگی، خودِ زندگی را جست‌و‌جو کنم؟  آیا از این جهان، از آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد و تاکنون تجربه کرده‌ام؟ زیرا تا حالا ذهنم چیزهای این‌جهانی را نشان داده‌ و من با آن‌ها همانیده شدم، لحظه‌به‌لحظه آن‌ها را به مرکزم آورده‌ام، آیا زندگی‌ام زندگی شده؟ یا پر از درد شده؟ مولانا می‌گوید هر چیزی را که جست‌و‌جو می‌کنی، از معدن آن جست‌‌وجو کن. چیزهای این‌جهانی نمی‌توانند به شما کیفیت زندگی بدهند. معدن زندگی فضای گشوده‌شده در درون شماست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما به‌وسیلۀ ذهن که برحسب سبب‌سازی کار می‌کند نمی‌توانیم خصوصیت‌های زندگی را در عمل تجربه کنیم، فقط ذهناً درباره‌اش حرف می‌زنیم. با این صحبت‌های من‌ذهنی و سبب‌سازی که در فضای مجازی و زمانِ مجازیِ موقت انجام می‌شود، نمی‌شود جاودانگی انسان را توصیف کرد، پس باید به آن زنده شد، این کار مستلزم خاموش کردنِ ذهن است.

------------------------------------------------------------------------------------------------