مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲٨
کاین چراغی را که هست او نورکار
از پُف و دَمهایِ دُزدان دور دار
نورکار: روشنیبخش، مُنیر
✍️شما که فضا را باز کردهاید، تسلیم شدهاید و چراغ حضورتان روشن شده، میدانید که منهای ذهنیِ دیگر میخواهند این چراغ را خاموش کنند، در این حالت شما نورکار شُدهاید. نورکار یعنی چه؟ یعنی خداوند از طریق شما فکر و عمل میکند، شما خیالتان راحت شده که دیگر به خودتان لطمه نمیزنید، ولی دزدان یعنی منهای ذهنی میخواهند این چراغ را خاموش کنند، بنابراین کاملاً حواستان هست که چراغ خودتان را روشن نگه دارید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷
تو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آید؟
تو یکی نهای، هزاری، تو چراغِ خود برافروز
✍️منذهنی میگوید همه که ستیزه میکنند و خشم دارند، همه میترسند، همه دارند زندگی خودشان را خراب میکنند، چه فایده حالا من یکی چراغم را روشن کنم. نه! این را نگو. از صلح و آرامش شما، از اینکه شما با فضاگشایی چراغ خودتان را روشن میکنید، اگر بتوانید آن را روشن نگه دارید و جنسیت اَلَست، از جنس زندگی بودن را حفظ کنید، فوراً میتوانید همان جنس را در دیگران شناسایی کنید، یعنی حتی کسی که الآن به شما ناسزا میگوید، میخواهد شما را از جنس غیر کند، اگر چراغ شما روشن باشد، یکدفعه خِرد زندگی در او به جوش میآید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما باید آگاه باشید که روشن نگه داشتن چراغ شما، خدمت بزرگی هم به مردم و هم به کائنات است. اگر بتوانید چراغتان را روشن نگه دارید، میتوانید چراغ هزاران نفر را روشن کنید، پس نگذارید چراغتان خاموش شود، بنابراین شما میگویید من همیشه چراغم را روشن نگه میدارم. اگر مردم خواستند آن را خاموش کنند، من اجازه نمیدهم، چطور؟ فقط تمرکزم روی خودم است، همچنین نمیخواهم کسی را نصیحت کنم، فقط میخواهم چراغ خودم را روشن نگه دارم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️انسان با فضاگشایی هر لحظه از جنس خودش میشود، یعنی با فضاگشایی چراغ حضورش را روشن میکند. دراینحالت عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را از خودش، یعنی جنس خداییت خود میگیرد، درواقع باید اینگونه ببینیم که یک قسمتی از خدا بهصورتِ انسان وارد این جهان میشود، اما با وارد شدن به این جهان، با چیزها همانیده میشود. این همانیدگیها مانند علفهایِ کمعمق هستند که شما باید با فضاگشایی و خواندن این ابیات، این علفها را شخم بزنید و از ریشه دربیاورید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما وقتی به این جهان آمدیم، با چیزهای گذرای جهان همانیده شدیم و این همانیدگیها همان علفهای هرزی هستند که ما خودمان کاشتهایم. اینها کِشت ثانویه هستند.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷
گر بروید، ور بریزد صد گیاه
عاقبت بر روید آن کِشتهٔ اله
«کِشتهٔ اله» یعنی خداوند خودش را بهصورتِ ما به این جهان فرستاده. حالا ما آمدیم همانیده شدیم و هشیاری درختی یا جمادی داریم، الآن که ما در ذهن هستیم، نباید به عقب برگردیم، بلکه باید تمام همانیدگیها را شناسایی کنیم و بیندازیم، فضا را بگشاییم و با فضاگشایی پیدرپی به خدا زنده شویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همانیدگیهای ما کِشتهای نو هستند که بر کِشت نخست یعنی مرکز عدم کاشته شدند. کشتهای ثانویه و نو همه فانی هستند، ولی کِشت اوّل یعنی همینکه خداوند خودش را کاشته بود، درست، کامل و پُر از عقل است، ولی متأسفانه ما آن را رها کردهایم، پس ما فضا را باز میکنیم. فضا باز کردن و خواندن این ابیات درواقع شخم زدن است. شما باید همهٔ این همانیدگیها را شخم بزنید و از ریشه دربیاورید، نه اینکه یک همانیدگی رفت یکی دیگر را جایگزین کنید، درست مثل اینکه یک علف هرزی را درمیآورید، یک علف هرز دیگر آنجا میکارید. نه، نباید این کار را انجام دهید، بلکه باید جایش خالی بمانَد تا آن کِشت اولیه رشد کند.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۸
کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخست
این دوم فانی است و آن اوّل درست
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خداوند خودش را در ما کاشته. او عقل کل است، اما ما چیزهایی را جدیداً کاشتیم، آمدیم در این جهان با همسرمان، با پول، با باورها همانیده شدیم و براساس آنها منذهنی درست کردیم. هم منذهنی، هم همانیدگیها، همه پوسیده و فاسد هستند.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۹
کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده است
تخمِ ثانی فاسد و پوسیده است