✍️ما بهعنوانِ منذهنی و یک موجود تشویشگر به یکدیگر تشویش میدهیم، همدیگر را نگران کرده و تبدیل به منذهنی میکنیم. این کار درست نیست، به همین دلیل باید تمرکزمان روی خودمان باشد و چراغ خودمان را روشن نگه داریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۳
بیا بیا که پشیمان شَوی از این دوری
بیا به دعوتِ شیرینِ ما، چه میشوری؟
✍️ما از جنس زندگی هستیم، با آمدن به این جهان همانیده شدیم. اکنون خداوند به ما که مرکزمان همانیده است، میگوید «بیا بیا»، بهصورت فضاگشایی بهسوی من بیا، وگرنه از این دوری و جدایی از من پشیمان خواهی شد. من را به مرکزت بیاور. من دارم بهطورِ شیرین تو را دعوت میکنم. اگر با انتخاب خودت با فضاگشایی درک کنی که ذهنت را به مرکزت نیاوری، این دعوت برایت شیرین خواهد شد، وگرنه اگر به این همانیدن ادامه دهی، درد خواهی کشید و زندگیِ تلخی خواهی داشت.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همهٔ شما میدانید که انسانها یا بهصورت منذهنی هستند، یا فضا را باز کردند از جنس زندگی شدهاند، پس همۀ انسانها مثل هم هستند، فقط در همانیدگیها و بزرگیِ منذهنیشان با هم فرق دارند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۰۹
در حَذَر شوریدنِ شور و شَر است
رُو توکّل کن، توکّل بهتر است
حذر: دوری کردن، پرهیز کردن. در اینجا یعنی دوری کردن از زندگی.
✍️حذر یعنی پرهیز کردن از فضاگشایی، دوری کردن از زندگی و به تأخیر انداختنِ تبدیل که باعث شور و شر درونی و پریشانحالی میشود، بنابراین مولانا میگوید بهجای تأخیر در ذهن، برو به خدا توکل کن که توکل بهترین کار است و کمک میکند تا فضاگشایی کنی و به زندگی تبدیل شوی، اما منذهنی توکل ندارد و در زمان زندگی میکند، زمان روانشناختی یعنی زمان مجازی را ادامه میدهد، این لحظه را به زندگیاش نمیآورد، ولی شما بهعنوان هشیاری تأخیر و صبر نکنید. در ذهن نمانید. اگر بخواهید در ذهن معطل کنید و اقدامی برای رهایی از ذهن نکنید، ضرر خواهید کرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۰
با قضا پنجه مَزَن ای تند و تیز
تا نگیرد هم قضا با تو ستیز
✍️ای منذهنی با قضا، خداوند، ستیزه نکن تا قضا هم با تو نستیزد، چون همهچیز با «قضا و کُنْفَکان» تعیین میشود، یعنی این لحظه خداوند فکر میکند و آن بسته به وضعیت ما انجام میشود، ولی ما فکر و قضاوت خداوند را نادیده گرفته و میگوییم من خودم با منذهنیام قضاوت میکنم. اگر با منذهنیام فکر میکنم میگویم سببسازی من باید عمل شود و نتیجه بدهد، پس یعنی دارم با خداوند کُشتی میگیرم! بنابراین ای منذهنی، با خدا ستیزه نکن و کُشتی نگیر، برای اینکه او هم با تو کُشتی میگیرد و تو زمین میخوری.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۱
مُرده باید بود پیشِ حکمِ حق
تا نیاید زخم، از رَبُّالفَلَق
رَبُّالفَلَق: پروردگار صبحگاه
✍️ای انسان، در این لحظه باید تسلیم شوی. با فضاگشایی پیش حکم خداوند باید صفر شوی. خداوند این لحظه یک وضعیتی را بهوجود آورده، با آن مخالفت نکن، بلکه فقط در اطرافش فضا باز کن، سؤال نکن، تسلیم شو.