برنامۀ شمارۀ ۹۹۸ گنج حضور - بخش دوم، قسمت اول

منتشر شده در 2024/06/18
09:56 |

✍️آیا شما می‌خواهید تا سن سی‌ چهل‌سالگی منتظر باشید، بدن و فکرهایتان را خراب کنید، هیجانات بسیار مخربی مانند خشم، ترس، رنجش، کینه و انتقام‌جویی داشته باشید و با این هیجانات پژمرده شوید؟ یا می‌خواهید به دعوت شیرین خداوند پاسخ دهید و در ده دوازده‌سالگی به حضور زنده شوید و فضاگشا باشید؟ با فضاگشایی و عدم کردن مرکز و پاسخ به دعوت خداوند، من‌ذهنی و ابزارهایش از بین رفته و شما به شادی بی‌‌سبب و صنع و خلاقیت دسترسی پیدا می‌کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۲۸

زان چنین خندان و خوش ما جانِ شیرین می‌دهیم

کان مَلک ما را به شهد و قند و حلوا می‌کُشد

✍️اگر شما به انتخاب خودتان و با درک این ابیات، فضاگشایی کرده و نگذارید ذهن و اتفاق این لحظه به مرکزتان بیاید، من‌ذهنی ضعیف می‌شود. این کار ممکن است با درد هشیارانه همراه باشد و درنهایت خداوند، آن مَلک و شاه، «ما را به شهد و قند و حلوا می‌کُشد»، یعنی من‌ذهنیِ ما را با انتخاب خودمان، با درد هشیارانه و فضاگشاییِ ما می‌کشد. این مردن لحظه‌به‌لحظه خوش‌آیند است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شورش کنید، مقاومت کنید و فتنه آغاز کنید، خُرد می‌شوید. نگویید چرا این‌طور شدم، چون وقتی مرکزتان جسم باشد، هر فکر و عملی به شما ضرر خواهد زد، پس فضا را باز کنید. جان من‌ذهنی را خندان و خوش بدهید برود. باید من‌ذهنی کوچک شود، هیچ‌وقت از آن دفاع نکنید.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۷۲

هِل تا کُشد تو را، نه که آبِ حیات اوست؟

تلخی مکُن که دوست، عسل‌وار می‌کشد

هِل: بگذار، اجازه بده.

✍️من‌ذهنی آبِ حیات نمی‌دهد. من‌ذهنی فقط سَم و زَهر به جان ما می‌ریزد؛ مانند کبر، غرور، زورگویی، ظلم، حس برتری‌جویی از هر لحاظ، تأییدطلبی و توجه گرفتن، دیده‌ شدن و ارتفاع گرفتن نسبت‌به همه. این‌ها برای من‌ذهنی شیرین و مانند آب حیات هستند، ولی دراصل برای ما سَم‌ هستند، پس بگذاریم زندگی من‌ذهنی‌مان را شیرین بکُشد. مولانا می‌گوید اوقاتت را تلخ نکن، مقاومت نکن، زیرا دوست یا خداوندْ عسل‌وار می‌کُشد. هر لحظه که شما مقاومت نمی‌کنید، فضا را باز می‌کنید و تسلیم می‌شوید، خداوند یک همانیدگی را به شما نشان می‌دهد و زندگی‌تان را از درونِ همانیدگی آزاد می‌کند. این عسل‌وار کشته‌شدنِ من‌ذهنی‌ و گرفتنِ آب حیات به‌جای آن است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰

جهدِ فرعونی، چو بی‌توفیق بود

هرچه او می‌دوخت، آن تفتیق بود

تَفتیق: شکافتن

✍️جهد فرعونی یا همان کوشش من‌ذهنی هنگامی‌ است که با من‌ذهنی عمل می‌کنیم و باوجود این‌که پشیمان می‌شویم، باز هم شورش را ادامه می‌دهیم، در این‌صورت کوششمان فرعونی و بدون موفقیت خواهد بود. هر چیزی و هر کاری به‌وسیلۀ من‌‌ذهنی و کوشش فرعونی دوخته و خَلق می‌شود، پاره خواهد شد، مثلاً اگر می‌خواهید با من‌ذهنی رابطۀ زیبایی با همسر و فرزندانتان ایجاد کنید، یا بیزینسی راه‌اندازی کنید و به‌وسیلۀ آن به خوشی‌های این‌جهانی برسید و برکت هم داشته باشد، با من‌ذهنی اتفاق نخواهد افتاد. هیچ‌‌ چیزی با من‌ذهنی درست نخواهد شد. جهد فرعونی همیشه ناموفق و ناکارامد بوده و هست، هرچه که می‌دوزد، فکر و عمل می‌کند و ظاهراً درست می‌کند، باز پاره می‌شود، بنابراین به‌جای آن شما باید اجتهاد گرم کنید. اجتهاد گرم یعنی مداومت و استمرار در تعهد و فضاگشایی و تمرکز روی خود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶٣۵

اجتهادِ گَر‌م نا‌کر‌ده، که تا

دل شو‌د صاف و، ببیند ماجَرا

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۳۶

سَر بُر‌و‌ن آ‌رَد دلش از بُخْشِ راز

اوّل و آخِر ببیند چشمِ باز

بُخْش: سوراخ، منفذ

✍️ما اول از جنس خدا بودیم، سپس آمدیم با چیزها همانیده شدیم، دوباره باید از این همانیدگی‌ها زاییده شده، بیرون بپریم و تبدیل به همان جنس اولیه شویم. ما باید اجتهاد گرم کنیم، یعنی در فضاگشایی، تمرکز روی خود و نیاوردن ذهن به مرکز مداومت کنیم. برای انجامِ اجتهاد گرم، اولین کار این است که چراغ خود را روشن کنیم و از آن دربرابرِ قرین‌ها و من‌های‌ ذهنیِ دیگر مراقبت کنیم و نگذاریم چراغمان را خاموش کنند و جنس ما را تعیین کنند، این‌گونه اجتهاد گرم و پویا کرده‌ایم. اگر من‌ذهنی می‌خواهد شما را از جنس غیر کند، به‌عنوان نیروی زندگی فضا را باز کنید و چراغتان را روشن نگه دارید، این اجتهاد گرم است. وقتی اجتهاد گرم می‌کنید، دل صاف و مرکز عدم می‌شود و ماجرا را می‌بینید. ماجرا داخل ذهن است و درواقع رابطۀ سبب‌سازی و علت و معلولی وضعیت‌ها در بیرون است، پس ماجرا مربوط به جهان ذهن است.

وقتی شما چراغ را روشن نگه می‌دارید و تمرکزتان روی خودتان است به‌ ماجرا کشیده نمی‌شوید. ماجرا یعنی تمام وضعیت‌هایی که به‌وسیلۀ سبب‌سازی ذهن به‌وجود می‌آید، یعنی ساختن مسئله‌، مانع‌، دشمن‌، کارافزایی‌، بیچاره شدن و واردِ بحث و جدل و کِش‌مَکش شدن. وقتی چراغ خداگونه‌‌تان روشن است، دِلتان صاف می‌شود، ناگهان به خودتان می‌آیید و به‌صورت ناظر به ذهن نگاه می‌کنید و می‌بینید ذهن چه غوغایی به‌پا کرده و آن‌جا چه خبر است! پس شما باید سَرِ اصلی‌، سَرِ خرد و سَرِ خداگونه‌تان را از این مَنفذ که بین دو فکر است، بیرون بیاورید. به‌محض این‌که بیرون بیاورید چشم‌تان باز می‌شود و متوجه می‌شوید که قبل از ورود به این جهان از جنس زندگی بودید، اکنون نیز باید از جنس زندگی شوید. اول و آخر یکی است.