برنامۀ شمارۀ ۹۹۸ گنج حضور - بخش دوم، قسمت سوم

منتشر شده در 2024/06/17
09:10 | 1 نمایش

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱

هیچ کُنجی بی‌ دَد و بی‌ دام نیست

جز به خلوت‌گاهِ حق، آرام نیست

دَد: حیوانِ درّنده و وحشی

✍️وقتی شما من‌ذهنی دارید، اگر خانه، شهر و یا حتی کشورتان را عوض کنید، هر کجا که بروید باز هم حسّ امنیت نخواهید داشت، من‌های‌ ذهنی همچنان از طریق من‌ذهنی‌تان، شما را اذیت خواهند کرد، پس هیچ گوشه‌ای در دنیا «بی‌ دَد و بی‌ دام نیست»؛ بدین‌ معنا‌ که چون خودتان من‌ذهنی دارید، تله و من‌های ذهنی درّنده که همه‌جا وجود دارند، آرامش شما را می‌گیرند، فقط باید فضا را باز کنید، با من‌ذهنی‌ عمل نکنید، تا در این فضای گشوده‌شده که خلوت‌گاهِ خدا است، من‌های ذهنی اطراف نتوانند روی شما تاثیر بگذارند و درنتیجه به آرامش و شادیِ بی‌سبب دست‌ یابید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۶۶

قهرِ حق بهتر ز صد حِلمِ من است

منع کردن جان ز حق، جان کندن است

حِلم: فضاگشایی، در این‌جا یعنی فضاگشاییِ ذهنی

✍️اگر من‌ذهنی داشته باشید، بی‌مراد خواهید شد و این قهر خدا است. با‌ این‌ حال قهر خدا از حِلم به‌وسیلۀ ذهن یا همان تحمل در ذهن بهتر است. قهرِ حق به‌شرطی که شما فضا را باز کنید، با بی‌مرادی، به شما درس می‌دهد، نباید در چنین شرایطی ناله کنید. اگر با ناله جان را از خداوند محروم کرده و منع کنید، اجازه نمی‌دهید جان یا روحتان با خداوند یکی شود، در‌نتیجه خودتان را از عشق و وحدت محروم می‌کنید و این همان جان کندن است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۰

عمرِ بی‌توبه همه جان کندن است

مرگِ حاضر، غایب از حق بودن است

✍️هر کسی که فضا را باز نکرده و اقرار به اشتباه خود نمی‌کند، باید جان بکَند. اگر فضاگشایی کنید، حاضر به خدا هستید. اگر منقبض شوید، غایب از حق هستید. کسی که غایب از حق است، یعنی دارد لحظه‌به‌لحظه جان می‌کَند، مثل مواقعی که ما با من‌ذهنی حرف می‌زنیم و عمل می‌کنیم، یعنی داریم لحظه‌به‌لحظه جان می‌کَنیم و می‌میریم! شما از خودتان بپرسید آیا من دارم جان می‌کَنم؟ به زور زندگی می‌کنم؟ اصلاً این زندگیِ من ارزشی دارد؟ اگر چنین است شما غایب از حق هستید. غایب از حق بودن یعنی فضاگشایی نکردن و دائماً منقبض شدن.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر قرین بتواند به‌راحتی شما را از ریشه در‌بیاورد، چراغ شما را خاموش کند و چون طبق قانون فیزیک: «ناظر جنسِ منظور را تعیین می‌کند» جنس شما را تعیین ‌کند، به‌عنوان‌ مثال یکی خشمگین است شما را خشمگین کند، یکی حسود است شما حسود شوید، یکی انتقاد و غیبت می‌کند شما نیز با او همراه شوید، پس این قرین توانسته جنس شما را تعیین ‌کند. اگر جنس شما را دیگران تعیین کنند و همیشه از جنس غیر شده و از جنس خدا نشوید، پس دارید زندگی‌تان را خراب می‌کنید. این موضوع را به ‌روی خودتان بیاورید و بگویید خودم باعث شدم قرین‌ها جنس من را تعیین کنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲

فعلِ توست این غصّه‌هایِ دَم به دَم 

این بود معنیِّ قَدْ جَفَّ‌الْقَلَم

✍️هر لحظه مرکز شما در بیرون منعکس می‌شود و این را تجربه خواهید کرد. اگر خوب یا بد است، خودتان می‌کنید. اگر خوب است و فضا گشوده‌ شده، انعکاسش در بیرون زیبا است. اگر بد است و انقباض و خشم و ترس است، انعکاسش نیز در بیرون زشت است. چه کسی باعث این انعکاس‌های خوب یا بد در بیرون است؟ خودِ شما. باید اکنون تعیین کنید آیا من از جنس شیطان، من‌ذهنی و همانیدگی هستم؟ آیا زندگی خودم را خودم خراب می‌کنم؟ یا نه، از جنس آدم هستم؟ فضا‌گشایی می‌کنم و هر لحظه چراغ خودم را روشن نگه می‌دارم، تمرکزم فقط روی خودم است و روی شخص دیگری نیست؟ مأموریت من این است که چراغ خودم را همیشه روشن نگه دارم و لحظه‌به‌لحظه با «اِجتهادِ گرم» فضا‌گشایی کرده و در این کار مداومت و استمرار داشته باشم. این معنی «قَدْ جَفَّ‌الْقَلَم» است، یعنی سرنوشت خودتان را خودتان تعیین می‌کنید و مسبب غصه‌های دم‌به‌دم یا بالعکس، آرامش و شادی بی‌سبب و درنتیجه بهبود شرایط زندگی‌تان، خودتان هستید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٢٢۵

هر ولی را نوح و کشتیبان شناس

صحبتِ این خلق را طوفان شناس

✍️مولانا می‌گوید هر انسانِ به‌حضوررسیده‌ای که «وَلی» هست، نوح و کشتیبان بشناسید مانند مولانا. همنشینیِ خلق و من‌های ذهنی نیز همان طوفان است، پس می‌بینید من‌های ذهنی منبع طوفان هستند. وقتی من‌ذهنی می‌آید قرین شما می‌شود، شما باید چراغ خودتان را مرتب روشن نگه داشته و پ‍رنورتر کنید که بهتر ببینید و بدانید که این قرین به‌صورت ناظر جنسِ شما را تعیین می‌کند. حال اگر چراغ شما پُرنورتر شود، اگر شما ناظر باشید، چراغ زندگیِ شما روشن باشد، جنس طرف مقابل را چه تعیین می‌کنید؟ زندگی، عدم؛ ناگهان می‌بینید که آن شخص تغییر حالت داد. شما نمی‌خواهید او تغییر حالت بدهد، بلکه فقط چراغ خودتان را روشن نگه می‌دارید، مرغ خودتان می‌شوید و پیش می‌روید. این را هم می‌دانید که اگر نتوانستید فضاگشایی کنید، پناه می‌آورید به نوح و کشتیبان که در مورد ما دانش مولانا است.