مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۹۲
دست، کورانه بِحَبْلِاللّٰه زن
جز بر امر و نهیِ یزدانی مَتَن
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۹۳
چیست حَبْلُالله؟ رها کردن هوا
کین هوا شد صَرصَری مر عاد را
صَرصَر: تند باد
✍️حتی اگر میگویی نمیبینم، فقط بگذار زندگی از درون با فضای گشودهشده امر و نهی کند، نه یک منذهنی از بیرون. رها کردنِ خواستههای نفس حَبْلُالله یا ریسمان خداست. هرچه به مرکز ما بیاید، از طریق آن میبینیم و میخواهیم آن را زیاد کنیم، حرصش را داریم و فکر میکنیم اگر زیادتر شود، زندگیمان هم همانقدر زیادتر میشود؛ همین هوای نفس و خواستهها، برای قوم عاد باد صَرصَر شد که آنها را از بین برد، پس باید با ریسمان خدا هوای نفس را رها کنیم که این هوای نفس مانند باد صرصر ما را نابود نکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
قرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۰۳
«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا… .»
«و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد… .»
✍️شما هر لحظه که روی خودتان تمرکز میکنید به ریسمان خداوند دست میزنید. همۀ انسانها باید به این ریسمان دست بزنند و پراکنده نشوند. میگوید ای انسانها فضا را باز کنید، اقرار به اَلَست کنید، از جنس زندگی شوید، یکدیگر را از حضور خارج نکرده و تبدیل به غیر و جسم نکنید، درد پراکنده نکنید تا درد از مرکز شما به مرکز دیگری نرود، اگر دردتان منتقل شد آن شخصی که آن را دریافت میکند، باید فضا را باز کرده و جنس اصلی خودش را نگه دارد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۳
ای بسا نازا که گردد آن گناه
افگنَد مر بنده را از چشمِ شاه
✍️هر کسی که سببسازی و ستیزه میکند، خواهشهای نفسانی دارد، این لحظه از جنس غیر میشود، روی خودش تمرکز نمیکند و از اَلَست خارج میشود، درواقع در عمل میگوید من به خدا احتیاج ندارم و با منذهنی گلیمم را از آب بیرون میکِشم. مولانا میگوید مواظب باش! بینیازی از خداوند گناه است و بنده را از چشم خداوند یا شاه میافکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ وقتی شما متوجه میشوید که راز خدا هستید، لحظهبهلحظه شما را آشکار میکند و میبینید که ذهنتان چه ماجراهایی درست کرده و از ماجرا بیرون پریدید، ماجرا را نگاه میکنید. الآن نگاه کنید ماجرایی که منذهنی در این جهان درست کرده، چه چیزی به چه چیزی ربط دارد؟ آن کسانی که در این جهان کار میکنند چگونه با ذهن به یکدیگر واکنش نشان میدهند؟ چطور میخواهند دیده شوند؟ با قدرت همانیده هستند و هر کسی میخواهد قدرت خودش را به نمایش بگذارد، پس اکنون با فضاگشایی و زنده شدن شما به زندگی و بلند شدن به پای زندگی راز شما فاش میشود، راز شما چیست؟ باید به بینهایت و ابدیت خداوند زنده شوید. شما هم تماشای فرآیند زنده شدن را دارید، ماجراهای بیرون را فاش میکنید و درگیر هیچ ماجرایی نمیشوید، چون میفهمید که ماجرا چیست، قصهٔ زندگی چیست و تفاوت این دو را متوجه میشوید.