✍️«من و ما»:
انسان یک «من» دارد و یک «ما»، بنابراین براساس ما جمع میشویم و یک منذهنی جمعی درست میکنیم که منذهنی فردی از آن قوّت میگیرد. هر کسی براساس همانیدگیهای مشترک مثل باورهای دینی، سیاسی، حتی ورزشی، درواقع عضو یک جایی است و از آن «منِ» بزرگ یک مقداری انشعاب و قدرت میگیرد؛ یعنی منذهنی نمیتواند تنها زندگی کند، درنتیجه به «ما» متصل است. منذهنی در قالب جمع میتواند بسیار مخرب باشد و خرابکاریهای زیادی بهوجود بیاورد، مانند از بین بردن آدمها یا داراییهای مادی، سوزاندن و از بین بردن شهرها، کشتن و آواره کردن آدمها. حتی ضعیفترین آدمها اگر به او قدرت بدهند به تخریب میپردازد، یک عدهای هم تحسینش میکنند و حتی میتواند قهرمان هم بشود.
✍️ما بهعنوان منذهنی ممکن است آرامآرام پایین بیاییم و به مراحلی که گذراندیم، برویم، مثلاً میتوانیم حیوان شویم، نه بهطور کامل. شما میبینید ما مثل حیوان بعضی وقتها میدَریم، یعنی وقتی خشمگین میشویم میتوانیم یکی را بهلحاظ لفظی آنقدر فحش بدهیم که آبرویش را ببریم، یا بهلحاظ جسمی به او حمله کنیم. بهطور جمعی میتوانیم مثل حیوانات درندهٔ وحشی، به جمع حمله کنیم آنها را بدریم و از بین ببریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما نمیتوانیم از نظر سطح هشیاری به پایین برویم، یعنی نمیتوانیم دوباره حیوان شویم، چون بسیار خطرناک است، مثلاً وقتی کسی کار بدی انجام میدهد، میگویند این آدم خیلی جاهل و نادان یا خر است، ولی حقیقتاً خر خیلی بهتر از یک منذهنی است که خصوصیات حیوانیت در او بروز میکند، برای اینکه خر بهطور غریزی به زندگی وصل است. تمام حیوانات درنده و وحشی از روی غریزه به خداوند وصل هستند و عقل کل آنها را اداره میکند. فقط انسان است که از خداوند جدا شده و با منذهنی خودش را اداره میکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما زاییده نشدیم که بیاییم همانیده شویم و مرکز ما مثل سنگ سفت شود که هیچ رحمی نداشته باشیم، بعضی وقتها رفتار حیوانی داشته باشیم و بعضی مواقع از جنس هشیاری درختی شویم، بلکه ما آفریده شدهایم که مرکزمان را این لحظه با فضاگشایی دوباره عدم کنیم، همانیدگیها و دردها را بشناسیم و آنها را بیندازیم، بهطوریکه هیچچیزی در مرکز ما نماند و درنهایت دوباره به خداوند تبدیل شویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اولین همانیدگی که به مرکز ما میآید و از طریق آن میبینیم، هشیاریِ عدم را از دست میدهیم. دیدن برحسب یک همانیدگی عیب است. یکی دوتا باشد آنقدر نمیتواند تخریب کند، ولی اگر هزارتا باشد، بهطوریکه از یک همانیدگی به همانیدگی دیگر برویم تبدیل به یک انسان مخرب میشویم، بهطوریکه میتوانیم چهار بُعدمان را خراب کنیم، هیجانات بسیار مخربی مثل خشم و ترس در ما بهوجود بیاید، میتوانیم بسیار پژمرده شویم، انرژیمان پایین بیاید، بیقدرت و بیعقل شویم، حس آرامش و حس هدایتمان بهدست هیجانات منفی بیفتد، پس اگر دل ما مثل سنگ سخت شود ما میتوانیم بسیار مخرب شویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا میخواهد بگوید که دل کل بشر سفت و سنگ شدهاست، بنابراین بلا به سرش خواهد آورد و اکنون هم دارد تخریب میکند، شما هم باید طرز خراب کردن زندگی خودتان را با منذهنی ببینید. عجله نکنید. میتوانید بنشینید مراقبه کنید، برگردید به گذشته ببینید خودتان چه بلاهایی به سرتان آوردهاید، بهعلاوه بدون اینکه قضاوت کنید ببینید که اکنون چه اتفاقی در جهان میافتد، دویست سال تاریخ را هم ببینید که مثلاً در دویست سال گذشته چقدر جنگ شده و چه اتفاقاتی افتاده و چرا این جنگها بهوجود آمده، یک سؤالی از خودتان بپرسید، ببینید چه جوابی میدهید؟ جواب این خواهد بود که منذهنی این تخریب را در دل ما بهوجود آورده و دارد بهوجود میآورد. تقصیر هیچکس نیست. تقصیر این مرکز سفت است که مردم تشخیص نمیدهند در مرکزشان همانیدگی وجود دارد و مدام تغییر شکل میدهد. بعضی وقتها بسیار سفت میشود، بعضی مواقع مانند درخت و گاهی هم مثل حیوان عمل میکند، گاهی وقتها هم اگر فضا را باز کند، میتواند از جنس خدا شود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کرمنا به چه معنی است:
کَرَّمنا یعنی خداوند ما را گرامی داشته و میخواهد در ما به خودش زنده شود. ما میتوانیم با فضاگشایی به بینهایت و ابدیت او زنده شویم، برای همین ما را گرامی داشتهاست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تسلیم یعنی چه؟
تسلیم، پذیرش اتفاق این لحظه قبل از قضاوت و رفتن به ذهن است که مرکز ما را دوباره عدم میکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️فضاگشایی در اطراف اتفاق این لحظه، یعنی آن چیزی که ذهنم مهم نشان میدهد و به مرکزم میآید، الآن میدانم آن مهم نیست و نباید به مرکزم بیاید، این کار سبب میشود مرکز من دوباره خالی و عدم شود. وقتی عدم شد دوباره ارتعاش زندگی به مرکزم میتابد. چنین ارتعاشی با خواندن ابیات مولانا به مرکز ما تابانده میشود و در اولین تابش متوجه میشویم که تمام این بلاها که سر ما آمده، بهخاطر مرکز سفت ما بودهاست، یعنی این بلاها اگر سر شخص شما آمده و میگویید خیلی به من ظلم شده، بدنم خراب شده و فکر میکنید همسرتان، پدر و مادرتان و یا جامعه کرده، در این حالت متوجه میشوید که خودتان این بلاها را بر سر خودتان آوردهاید.