مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٠۵۶
او درونِ دام، دامی مینَهَد
جانِ تو نه این جَهَد، نه آن جَهَد
✍️توجه کنید ما در ماجرای زندگی و ماجرای همانیدگیها گیر افتادیم و درون زندان، زندانی دیگر درست کردهایم. ما بهعنوان هشیاری درون تن افتادیم و در آنجا ذهن درست کردیم، سپس داخل آن گیر افتادیم، باید به یک شکلی چارهاندیشی کنیم. چارهٔ آن هم این است که باید فضا را باز کنیم و برگ و نوای خداوند را ببینیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳
تو زِ کَرَّمْناٰ بَنی آدم شَهی
هم به خشکی، هم به دریا پا نهی
✍️ما شاه هستیم، خداوند ما را گرامی داشتهاست. اگر شاه هستیم، چرا تا این حد نوکر و بندهٔ همانیدگیها شدهایم؟ چرا همانیدگیها ما را اداره میکنند و ذلیل کردهاند؟ چرا متوجه نمیشویم که نباید از کسی توقع داشته باشیم؟
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷
گفت: رُو، هر که غمِ دین برگزید
باقیِ غمها خدا از وی بُرید
✍️هر کس در این لحظه غم دین را انتخاب کند، فضاگشایی میکند. اگر فضاگشایی کنید و چیزهای ذهنی به مرکزتان نیاید، هیچ غم دیگری شما را تهدید نمیکند. اگر شما آدمی هستید که به لحاظهای مختلف ضعیف شدهاید و غم و دردتان زیاد است، پس همانیدگیهای زیادی دارید. شما بیایید همۀ این دردها را به یک درد تبدیل کنید، یعنی به فضاگشایی و غمِ دین تبدیل کنید، شما فقط این غم را داشته باشید. غم یعنی منظور. شما یک منظور در زندگی دارید، آن هم تبدیل شدن به خداوند است، دراینصورت هیچ غم دیگری شما را تهدید نمیکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر فضا را باز کنید و هیچ همانیدگی در مرکز شما نمانَد، رواداشت خواهید داشت. متوجه میشوید که قبلاً میخواستید هیچکس موفق نشود، ولی اکنون کمک میکنید همه موفق شوند، قبلاً تنگنظر بودید، اکنون میگویید هر کس که موفق میشود بشود و چقدر خوب است. استدلال هم نمیکنید، ذاتتان اینطوری ایجاب میکند. منذهنی ایجاب میکند جلوی موفقیت دیگران را بگیریم. وقتی منذهنی داریم نمیتوانیم شادی و خوشحالی دیگران را ببینیم، چون خودمان شاد نیستیم و غم داریم. این گرفتاری بزرگی است! حتی خوشحالی را به خودمان هم روا نمیداریم. خندهٔ مصنوعی میکنیم. باید ما را بخندانند، باید جُک و لطیفه بگویند، حرفهای خندهدار بزنند تا کمی بخندیم بعد از چند دقیقه دوباره حالمان گرفته میشود. میگوییم خوب شد کمی خندیدیم، درحالیکه ما باید همیشه خندان باشیم. فکر میکنیم اگر خندان باشیم، ضرری به ما میخورَد، جایی اتفاق بدی میافتد، میگوییم چرا باید بخندیم؟ درحالیکه خداوند دائماً خندان است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷
خود مَنْ جَعَلَ اَلْـهُمُومِ هَمّاً
از لفظِ رسول خوانده استم
این از زبان حضرت رسول است:
حدیث
«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»
«هر کس غمهایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غمهای دنیوی او را از میان میبرد و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمیدارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»
✍️پراکنده شدن در همانیدگیها دردهای زیادی به ما داده و این دردها ما را علیل کردهاند. ما آن برگ اصلی و جنسیت اصلی اَلَستمان را فراموش کردهایم. بیاییم آن را زنده کنیم، فضاگشایی کنیم. فقط این درک را داشته باشیم که آن چیزی که ذهنم مهم نشان میهد و به مرکزم آمده، دیگر مهم نیست، فضاگشایی و غم دین مهم است، بنابراین دو راه دارم: یا فضا را باز میکنم همهٔ این غمها از من بریده میشوند و به زندگی زنده میشوم، یا در یکی از این غمها از پا درمیآیم. کدام را انتخاب میکنم؟ خب واضح است که نباید از پا دربیاییم و در هر سنی هم میتوانیم این تصمیم را بگیریم و به آن عمل کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۰۱
گفت پیغمبر: خداش ایمان نداد
هر که را صبری نباشد در نهاد
✍️پیغمبر فرموده خداوند به کسی که در فضاگشایی و شناخت همانیدگیهایش صبر ندارد، ایمان ندادهاست. ما فضا را باز میکنیم، ذهن فوراً میبندد. دوباره باز میکنیم، دوباره میبندد. باید صبر کنیم تا این تبدیل صورت بگیرد. صبر کنیم تا مقداری انباشتگی حضور به مرکزمان بیاید و بتوانیم بهصورت حضور ناظر به ذهنمان نگاه کنیم، پس عجله نکنیم و صبور باشیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️منذهنی میخواهد حواسمان را پرت کند ببیند دیگران چکار میکنند. میخواهد ما را تحریک کند از دیگران تقلید کنیم. میخواهد ما را به راههای قبلی بکشاند، پس صبر میکنیم، فضا را باز میکنیم، پرهیز میکنیم. زندگی امکان فضاگشایی، صبر، پرهیز و شکر را به ما داده تا از این امکان استفاده کنیم. استفاده نکردن از این خاصیتها بیادبی، عدم قدردانی و عدم سپاسگزاری در برابر خداوند است.