✍️تجربه شخصی
هر جایی که میرفتم یک خسارتی به بار میآوردم. منِ ذهنی شدیدی داشتم. پروندههای زیادی داشتم که خیلیها از من شاکی بودند. درد زیادی روی دوشم بود. گنج حضور به من کمک کرد تا بروم از همة شاکیانم رضایت بگیرم. الآن هم جبران مادّی و معنوی را انجام میدهم. نکته: قبلاً همیشه از راههای نادرست پول درمیآوردم. امّا چندین برابرش را خسارت میدادم. برای همین هیچوقت پیشرفت نمیکردم. امّا الآن که زرنگیِ منِ ذهنیام را خاموش کردم، پیشرفت واقعی و باثبات را دارم در زندگیام حس میکنم.
✍️نکته:
این واقعاً پهلوانی است که یک انسان ناموسش را بشکند و اشتباهاتش را بپذیرد و از دیگران عذرخواهی کند. مردم با عذرخواهیِ قلبی و عمیقِ ما، ما را خواهند بخشید. وقتی ما پا در راهِ درست میگذاریم، مردم هم میفهمند و کمک میکنند.
✍️نکته:
ما باید همیشه تمرکزمان روی خودمان باشد. هروقت که بهلحاظ معنوی پیشرفت میکنیم و رسم و رسوم و باورهای منِ ذهنی را کنار میگذاریم، منهای ذهنی ما را دیوانه خطاب خواهند کرد. ولی ما باید بدانیم که در مسیر درستی هستیم و ادامه بدهیم.
✍️تجربه شخصی
همیشه فکر میکردم همهچیزدان هستم. بههیچ عنوان دنبالِ تغییر خودم نبودم. همیشه دنبال اصلاح دیگران بودم. فکر میکردم که باید معجزة زندگیِ دیگران باشم. آنقدر از خودم غافل بودم که خودم را قربانیِ دیدِ غلطِ منِ ذهنی و انبوهی از کارافزاییهایش کردم.
✍️نکته:
کافیست که فقط یک لحظه از خودمان غافل شویم تا سخرة هر قبلة باطل بشویم. ما چگونه از خودمان غافل میشویم؟ با آوردن چیزها به مرکزمان. اینگونه مرکز عدم را میپوشانیم و در پردة غفلت فرو میرویم.
✍️نکته:
بیاییم تأمّل کنیم که واقعاً چرا انگیزهای برای کار روی خود و قدم در مسیرِ معنوی نداریم؟ برای اینکه فکر میکنیم بینقص هستیم، فکر میکنیم کامل هستیم. وگرنه هر شخصی اگر نقص خودش را شناسایی کند، دواسبه قَدَم بر مسیر معنوی میگذارد.
✍️نکته:
ما مفتیّ ضرورت هستیم. و اگر کاری را که ضرورت نداشته باشد انجام بدهیم، حتماً جریمه میشویم. یکی از کارهای بیضرورت، «سؤال کردن» است. مخصوصاً در زمینة معنوی. ما با این کار در حبس و دامِ سببسازی باقی خواهیم ماند.
✍️نکته:
«سؤال کردن» در مسیرِ معنوی، یک تلة شیطانی است. چون اگر جوابی هم برای آن پیدا کنیم، یک جوابِ ذهنی و مفهومی است. درصورتیکه که جواب، مرکزِ عدمِ ما است که به نشان درنمیآید. با «صبر» جوابِ حقیقی، خودش را به ما نشان میدهد.
✍️نکته:
خواصّ سؤال نپرسیدن این است که ما را به خاموشیِ بیشتر سوق میدهد، باعث میشود جریمه ندهیم و حضور بیشتری در ما جمع شود، موج منفی ایجاد نمیکنیم و دهانِ ویرانگرِ منِ ذهنیِ خودمان و دیگران را باز نمیکنیم و هیجانات منفی را بالا نمیآوریم.
✍️نکته:
ذهن نمیتواند اصل و حقیقتِ وجودیِ ما را به ما نشان بدهد. ذهن ما را به جدایی میاندازد. ذهن به ما میگوید که ما این جسم و فرم هستیم و از بقیه متفاوت هستیم. ذهن ما را از طریق فکرهای پشتسرهم به تله میاندازد و یک منِ توهمی میسازد.
✍️نکته:
یکی از جنبههای مهم گذاشتنِ تمام توجّه و تمرکزمان بر روی خود این است که داریم این پیام را میرسانیم که ما فقط غمِ دین را برگزیدهایم. در نتیجه خداوند تمام غمهای مربوط به همانیدگیها و منِ ذهنی را در ما غیر فعّال میکند.
✍️نکته:
ما در منِ ذهنی گدای این جهان هستیم. با دیدِ منِ ذهنی همیشه داریم دنبالِ قرض گرفتنِ طاق و طُرُم و خودنمایی از دیگران و اتّفاقات میگردیم. درصورتیکه انسانِ زندهبهحضور، کسی که مرکزش را عدم میکند، طاق و طُرُم و بزرگی در ماهیتش وجود دارد.
✍️نکته:
بهترین عوض در این لحظه این است که فضا را باز کنیم و اجسام را به مرکزمان راه ندهیم. این همان سجدة حقیقی و عملی است. با این سجده است که پاداش دریافت میکنیم. و این سجده، مهمترین کارِ ما در این دنیاست و بر همة کارها اولویت دارد.