نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱- ۹۶۸ قسمت سوم

منتشر شده در 2024/04/08
10:20 | 1 نمایش

 

✍️نکته: 

ما در هشیاری‌ِ جسمی عادت کرده‌ایم که حتماً باید بدانیم و حتماً باید سبب‌سازی کنیم. این یک عادت شده. وقتی مرکزمان را عدم می‌کنیم، خفته از احوالِ روز و شب می‌شویم و دیگر چیزی نمی‌دانیم. امّا ممکن است منِ ذهنی این را غیر طبیعی نشان دهد.

 

✍️نکته: 

در هنگام فضاگشایی نباید اجازه بدهیم که منِ ذهنی، مرکزِ عدم و خاموشیِ ما را غیر عادی جلوه دهد. این را باید بدانیم که غیرعادی‌ترین و غیرطبیعی‌ترین چیز ممکن، همین خودِ منِ ذهنی‌ِ ما است که دارد در مرکزمان فعالیت می‌کند.

 

✍️نکته:

 بی‌مرادی‌ها درواقع معلّمِ ما هستند. با خود پیامی را دارند حمل می‌کنند. یک ضَیف و مهمانی نو هستند که از سرزمینِ یکتایی آمده‌اند. باید با لطافت اطرافشان فضاگشایی کنیم تا نامة بیدارکنندة آنها را که مربوط به یک ایراد در ما هست را بخوانیم و خودمان را اصلاح کنیم.

 

✍️نکته: 

دیده‌شدن یک لذّتی دارد که به‌همراهش سَمّ کُشنده‌ای را وارد درون و بیرونِ ما می‌کند. یکی از آثارِ این سَم این است که صدها اتّفاقات و قضای بد به‌سوی ما روانه می‌شوند و دوستان و دشمنان هم از حسادت و کوته‌بینی، ما را به ورطة درد و گرفتاری می‌اندازند.

 

✍️نکته: 

وجودِ منِ ذهنی باعثِ ایجاد فتنه و آشوب حتّی در خانواده مي‌شود. مثلاً زن و شوهر غیبتِ همدیگر را پیشِ فرزندشان می‌کنند و فرزندشان را نسبت به دیگری بدبین می‌کنند. خب این خیلی مخرّب است. در خانواده حتماً باید حواسمان به خودمان باشد و به عشق ارتعاش کنیم.

✍️نکته: 

برای اینکه بتوانیم ندایِ زندگی را بشنویم باید در این لحظه فرمانِ «اَنْصِتوا» را اجرا کنیم. یعنی گوشِ سَر را ببندیم تا گوشِ سِر باز شود. چشمِ سَر، یعنی چشمِ منِ ذهنی و دیدن برحسبِ همانیدگی‌ها را ببندیم تا چشمِ سِر، یعنی چشمِ عدم‌بینِ ما باز شود.

 

✍️نکته: 

ذکرِ «اَلله اَکبَر» موقعی حقیقتاً اجرا می‌شود که تعظیمِ خداوند را به‌جا بیاوریم. یعنی خودمان را خوار و خاکی کنیم. یعنیِ منِ ذهنی‌مان را صفر کنیم و پیشِ خداوندِ واحد بسوزانیم. ما این‌کار را باید در هر لحظه انجام بدهیم که مستلزم بیدار و حاضر بودنِ لحظه‌ایِ ما است.

 

✍️نکته: 

همة انسان‌ها در هر لحظه ذاتاً به‌دنبالِ خداوند هستند. به‌دنبالِ ابدیت و جاودانگی و خوشبختیِ حقیقی هستند. حتّی انسان‌های دارای منِ‌ ذهنی. فقط مشکل اینجا است که راهشان اشتباه است. فکر می‌کنند همانیدگی با جهانِ فرم، جواب است. درحالیکه جواب، مرکزِ عدمِ خودشان است.

✍️نکته: 

ما منِ ذهنی و همانیدگی‌هایش، یا به‌طور کلّی ایراداتِ خودمان را نمی‌توانیم با ذهن ببینیم. نمی‌توانیم با سبب‌سازی نواقصمان را ببینیم و پیشرفت کنیم. ما به یک ناظری ورای ذهن نیاز داریم که مثل خورشید بر ذهنمان بتابد، که همان فضاگشایی و خاصیتِ نظر در ماست.

 

✍️نکته: 

چرا ما هنوز که هنوز است، در دهلیزِ قضا حبس هستیم؟ برای اینکه تعظیم و توحیدِ خدا را به‌جا نمی‌آوریم. برای اینکه به «اَلَست» اقرار نمی‌کنیم. یعنی منِ ذهنی‌مان را انکار نمی‌کنیم و به اشتباهاتمان اقرار نمی‌کنیم و مرکزمان را عدم نمی‌کنیم.

 

✍️نکته: 

درواقع هنرِ ما به‌عنوانِ انسان این نیست که وقتی با خداوند عهد و پیمان بستیم که به ذهن نرویم، حتّی لحظه‌ای هم به ذهن نیفتیم. خیر. خودِ خداوند ما را به ذهن می‌برد و بیرون می‌آورد. هنرِ ما این است که وقتی به ذهن رفتیم، آن همانیدگی را لا کنیم، فضاگشایی کنیم و به‌ اشتباهمان پِی ببریم.

 

✍️نکته: 

منِ ذهنی یک سیستمِ مقلّد است. یعنی امکان ندارد که ما منِ ذهنی داشته باشیم و تقلید نکنیم. اصلاً همین‌که منِ ذهنی داریم، خودش تقلید است. چون این الگوها و باورها را از دیگران گرفتیم. مثلاً اگر دیگران خشمگین شوند، ما هم می‌شویم و می‌خواهیم انتقام بگیریم.

 

✍️نکته: 

از کمینِ منِ ذهنی بدونِ حزم و صبر نمی‌شود عبور کرد. این پندی است که مولانا دارد می‌دهد. «حزم» این است که هرلحظه به خودمان سوءالظّن داشته باشیم که نکند الآن براساس مرکزِ همانیده داریم فکر و عمل می‌کنیم. این همان حاضر، ناظر و مراقب بودن است.

 

✍️نکته:

 اگر به هر دلیلی حزم کردن برای ما سخت و نامعلوم بود، باید خودمان را در هر لحظه قرینِ بزرگان و یارانِ عشقی بکنیم. تا عکس زدنِ پیاپیِ آنها بالاخره بر دلمان ریشه بدواند و ما نیز محقّق و حازم بشویم. تا در صدفِ بزرگان نمانیم، دُرّ گرانبها نمی‌شویم.

 

✍️نکته: 

ما اشعارِ مولانا را می‌خوانیم و تکرار می‌کنیم تا کاربردی عملی در زندگی‌مان داشته باشد و همانند شمعی در دلمان روشن شود و مسیر را برایمان روشن کند. مراقب منِ ذهنی باشیم که می‌‌خواهد اشعار را حفظ کند و در جیبش بگذارد تا دانشش را به رخ بکشد و پُز بدهد.