:نکته✍️
وقتی مرکزمان را عدم نگه میداریم و خداوند را قرینِ خود میگیریم، بهجاي پا، پَر و بال درمیآوریم و از روي اتّفاقات بهراحتی عبور میکنیم. زندگی بر ما سهل و آسان میگذرد و کارهاي ما در بیرون جور درمیآید. یعنی خوشاقبال میشویم.
:نکته✍️
صبر، مژدهِ وصلِ به خداوند است. یعنی براي یکی شدن با خداوند حتماً باید در این مسیر معنوي صبر کنیم. همچنین شُکر هم صاحب انبارِ برکاتِ ایزدي خداوند است. یعنی اگر ناسپاس باشیم، ازخلّاقیت، عشق و شادي و سایر برکات، مستفید نخواهیم گشت.
:نکته✍️
براساسِ وصیّت حضرت رسول و سایر بزرگان مثل مولانا، ما بهعنوان انسان باید بمیریم، قبل از آنکه بمیریم. یعنی باید نسبت به منِ ذهنی و همانیدگیهایش بمیریم و هیچ جسمی در مرکزمان نباشد. قبل از اینکه به تنِ جسمی بمیریم.
:نکته✍️
درد، یک نشانه هشداردهندة مفیدي است. درد به ما میگوید که مرکزمان جسم است و کَرّمنا را فراموش کردهایم وبردة اتّفاقات هستیم. پس بهجاي قبض و گله و شکایت، باید درد را بپذیریم و در اطرافش فضا را باز کنیم و پیام را در راستاي تبدیل دریافت کنیم.
:نکته✍️
عجله داشتن در مسیر معنوي و حتّی مادي، صددرصد بانگِ دیوِ درونِ ما است. این ضدّ قوانین خداوند است. قانونِ خداوند، صبر است. قانونِ مزرعه است. درون و بیرونِ ما موقوفِ عللها و سببسازيهاي ما نیستند. همهچیز باکُنفکانِ خداوند اداره میشود.
:نکته✍️
»مدانید که چونید، مدانید که چندید« اینکه پیشرفتِ خودمان را با خطکشِ ذهن اندازه بگیریم، یعنی اینکه داریم خداوند را با سببسازيهایمان نشاندار میکنیم و نکو نهادنِ اوّلین قدم را فراموش کردهایم. نشانِ خداوند، بینشانی است و قابل رؤیت با مرکز عدم.
_:تجربه شخصی✍️
در دوران مدرسه همیشه شاگرد اوّل بودم. بهمرور خیلی مغرور شدم و در هر شرایط پُز میدادم و خودم را تافته جدا بافته میدانستم. بهمرور متوجّه تأثیر مخرّب ناموس بر روابطم با دوستانم شدم. امّا تصمیمم را گرفتم و رفتم از دوستانم عذرخواهی کردم و ناموسم را شکستم.
:نکته✍️
پندارِ کمال ناموس و و حیثیتِ بدلیِ آن بدونِ اینکه ما متوجّه بشویم، باعث تیرگی روابط خواهند شد. ممکن است در ظاهر هویدا نباشد، امّا مردم متوجّه این پندار کمالِ ما میشوند و از ما فاصله خواهند گرفت. ناموسِ پندار کمال باید شکسته شود.
:تجربه شخصی✍️
وجود دردهایم را فرصتی میبینم براي اصلاحِ خودم و تبدیل به خداوند. از این زاویه خیلی به من حمله میشود که منِ ذهنیِ خودم و دیگران همیشه در گوشم نجوا میکنند که: »چرا شادي؟ چرا میخندي؟ چرا میرقصی؟« قضاوت مردم. امّا با نیروي مضاعف به کارم ادامه میدهم.
:نکته✍️
بیشتر غصّههاي ما از اینجا میآید که ما غصّه تغییرِ مردم را در دلمان کردیم. اینکه چرا فلانی اینطوري زندگی میکند و اینطوري لباس میپوشد! یعنی اگر هرکسی فقط تمرکزش را روي خودش بگذارد، خوشبختِ واقعی است.
:نکته✍️
ما به این جهان آمدهایم که حواسمان فقط و فقط روي خودمان باشد تا خودمان را بتوانیم بیان کنیم. یعنی این منِ ذهنیِ ما از درخت هم فهمش پایینتر است. یک درخت فقط حواسش روي رشد و شکوفایی و باروري خودش است و با درختان مجاور کاري ندارد.
:نکته✍️
بهترین حالتِ ما این است که از احوالِ روز و شبِ دنیا و آدمهایش، خفته باشیم. در دنیاي بیرون مردم هیاهو و سر و صدا راه انداختهاند. هر کسی منِ ذهنی دارد میگوید: »من را ببینید. من از همه بهتر هستم.«
:نکته✍️
به هیچ عنوان لزومی ندارد که کسیحتّی( نزدیکانِ ما) ما را تأیید کنند و به ما توجّه نشان بدهند. اینها شرطیشدگیهاي منآوردة در منِ ذهنیِ خودمان است. ما تنها باید مرکزمان را عدم نگه داریم که در اینصورت معجزة زندگیمان، خودمان هستیم.
:نکته✍️
ما در منِ ذهنی انسانها را آنطور که خودمان هستیم میبینیم. نه آنطور که واقعاً هستند. پس ما باید تنها تمرکزمان روي خودمان باشد و کار خودمان را بکنیم، که آنهایی که با عینکهاي همانیده ما را میبینند و سوت میزنند، زود ریشِ خود برمیکَنند.
:تجربه شخصی✍️
مهمترین پیشرفتی که در خودم میبینم این است که از اخبار فاصله گرفتم. من حتّی تکرار اخبار را هم نگاه میکردم، بلکه شاید یک امیدي و درِ نجاتی بهرویم باز شود، یا شاید بتوانم اوضاع را کنترل کنم. امّا الآن واقفم که من تنها باید خودم را کنترل و مدیریت کنم.
:نکته✍️
تنها راهِ نجاتِ ما، پناه بردن بهمرکزِ عدمِ خودمان است. و اتّفاقاً اخبارِ اصلی از مرکزِ عدم، نو به نو میآید. در بیرون هیچ خبري جز هیاهو و سر و صداي دیدهشدنِ منهاي ذهنی نیست. همچنین امیدِ واقعی هم از مرکز عدم سرچشمه میگیرد.
:تجربه شخصی✍️
من مدّتهاي زیادي بود که در انجمنهایی در قالبِ مولاناپژوهی، حافظپژوهی و غیره میرفتم. آخر سر تنها جایی که تمام وجودم آن را تأیید کردند، گنجِ حضور بود. الآن هم از برنامه و هم از دوستانِ عشقی، درسِ عشق یاد میگیرم. و این پژوهش حقیقی است.
:نکته✍️
اورادِ ما باید مَقرونِ سبحانی باشد.مرکزِ ما همانند آنتن عمل میکند که اگر از جنس جسم و درد باشد، سراغ اجسام و دردهاي بیشتر و سنگینتر میرویم و درد را پخش میکنیم. وِرد و دعا فقط زبانی نیست. همینکه ساکت هم باشیم، مرکزِ ما فعّال است.
:نکته✍️
اگر مرکزِ ما جسم است، درست مثل این میماند که هرلحظه داریم به خداوند میگوییم: »من را ذلیل کن. من را بدبخت کن، من را بدشانس کن، چیزهاي بد براي من اتّفاق بیفتد.« این دیگر وردِ سبحانی نیست، بلکه وردِ شیطانی است، که فقط تخریب میکند.
:نکته✍️
ما همیشه باید یک حالتِ ارزیابی را در تمام جنبههاي زندگیمان داشته باشیم. اگر وارد هر نوع جمع یا کلاسی که شدیم، بعد از یک مدّت بسنجیم ببینیم که آیا مفید بوده و اثر مثبت داشته؟ اگر نداشت، دیگر نرویم. ما میرِ میدانی هستیم. پهلوان هستیم و باید تشخیصدهنده باشیم.