:نکته✍️
باید به مرکزِ عدم و قوانینِ خداییِ خودمان متعهّد بمانیم. اینگونه نباشد که تا هر کسی به زندگیِ ما میآید، از جنسِ منِ ذهنیِ او شویم. هر حرفی زد، ما هم همان حرف را بزنیم. خیر. چون ناظر جنسِ منظور را تعیین میکند. ما باید به خود بگوییم: »من خودم هستم. نه بقیه.«
:نکته✍️
به غیر از مرکزِ عدم، هر چیزي ولو اینکه بسیار در جهان باارزش باشد، اگر به مرکزِ ما بیاید، عاملی براي استدراجِ ما خواهد شد. ما با منِ ذهنی نه خودمان زندگی میکنیم، نه میگذاریم بقیه زندگی کنند. آتش بر همه آفاق میزنیم.
:نکته✍️
«اَلَست» یعنی ما بینیاز از آن چیزي هستیم که در جهان وجود دارد. ما بهعنوانِ انسان، اَحَدِ صَمَد هستیم. مَلِکِ اَبد هستیم. بینیاز از این جهان هستیم و یکتا و ابدي هستیم.
:نکته✍️
همیشه این سؤال را بپرسیم که: »آیاخداوند به منِ ذهنیِ ما و چیزهایی که ذهنِ ما نشان میدهد احتیاج دارد؟« اگر جوابش »نه« است که ( حقیقتاً هم »نه« هست)، پس ما هم نیاز نداریم و صَمد هستیم.
:نکته✍️
این همه احساس ترس، اضطراب، پریشانی، خشم و دیگر دردهاي مخرّب، براي این است که ما نیازمندِ جهان هستیم. براي این است که فضاگشایی نمیکنیم و خاصیت «صَمَد» را در خود نمیبینیم.
:نکته✍️
ما موقعی از ذهن جدا میشویم که حس کنیم نیازي به ذهن نداریم و هرچه ذهنمان نشان میدهد بیاهمیت است. تا زمانیکه احتیاج به ذهن داریم و آن را مهم میشماریم، از آن جدا نمیشویم.
:نکته✍️
ما هر لحظه زیر سایه لطف و حمایت و جذبه ایزدي هستیم. اینکه خدا نمیتواند ما را از ذهن بیرون بکِشد، براي این است که ما خیلی سفت به ذهن چسبیدیم. چرا چسبیدیم؟ چون اشتباهاً فکر میکنیم به ذهن نیاز داریم و خوشبختی در چیزهاست .
:نکته✍️
»فضاگشایی« خارج از ذهن است. در حقیقت تنها چیزي که ما شناسایی میکنیم، این است که آن چیزي که ذهنمان نشان میدهد، مهم نیست. کارِ » حق بر کارها دارد سَبَق.« کارِ ما این است که در این لحظه مرکزمان را حق و عدم بکنیم.
:نکته✍️
هیچ کسی و چیزي حقّ این را ندارد که مرکزِ ما را تصرّف کند، به غیر از خداوند. اگر عمیقاً این را بدانیم، اجازه نمیدهیم که چیزي که ذهنمان نشان میدهد، به مرکزمان بیاید.
:نکته✍️
این لحظه، فرصتِ یکی شدن با خداوند است. خداوند هر لحظه دارد امتدادش را امتحان میکند که آیا از جنسِ او شدهایم؟ ولی ما رفوزه میشویم و از بالاي بام به پایین میافتیم. رفوزه شدن معادل مردن در ذهن است. منِ ذهنی یعنی مردن .
:تجربه شخصی✍️
مدیرِ دپارتمان محل کارم یک ارزیابی از تعداد ساعات کارم را به من ارائه داد که کاملاً با محاسبات بنده مغایر بود. منِ ذهنیام بالا آمد و در مورد این شخص قضاوت کرد. که شاید دشمنی دارد و یا زحمات من را نمیبیند. تصمیم گرفتم تا به او ایمیل بزنم و این بیعدالتی را گوشزد کنم. امّا عقب کشیدم. به خودم یادآوري کردم که »بی او نتوان رفتن، بی او نتوان گفتن« به خودم گفتم آنقدر صبر میکنم تا مرکزم عدم باشد و قضاوت و خشم از مرکزم بیرون برود و با فضاي گشودهشده با این مسئله برخورد کنم. همین هم شد. سپس آن شخص را دیدم و بهترین نتیجه عاید من شد.
:نکته✍️
در فضاي گشودهشده است که ما بهترین تصمیمات را میگیریم. تصمیم با منِ ذهنی همیشه و همیشه خرابی به بار میآورد. امّا با فضاي گشودهشده، بذر عشق و محبت خِرَد و را میکاریم و صددرصد بَر و میوه میدهد.
:نکته✍️
منِ ذهنی کارافزست. وقت و انرژيِ ما را هدر میدهد. و هیچ چیز مفیدي هم عاید ما نمیشود. هیچ مزدي دریافت نمیکنیم. با منِ ذهنی میخواهیم گرة کیسههاي خالی را باز کنیم و بیلِ زرّین حضورمان را در حدثِ سببسازي و دردهایمان فرو میکنیم.
:نکته✍️
وقتی مرکزِ ما عدم باشد و همیشه متعهّد به فضاگشایی باقی بمانیم، تمام دشواريها و گرهها ناپدید میشوند و تمام سدّ و موانع زیر و زبر خواهد شد. زندگی آسان خواهد شد و دیگر مانع و مشکل و دشمنی نخواهیم داشت.
:تجربه شخصی✍️
یکی از دلایل مهاجرتم این بود که فکر میکردم انسانهاي اطرافم سختگیرند و مانع رشد و تکامل من میشوند. امّا بعد از مهاجرتم هم دیدم، انسانهاي دیگري در همان قالبِ رفتاري وجود دارند. متوجّه شدم که یک مشکل و ایراد در خودم هست. هیچ کنجی بیدَد و بیدام
نیست. ایراد دیگر که در خودم شناسایی کردم، منصبِ تعلیم بود. فکر میکردم که حالا که هشت سالی است دارم به برنامه گوش میدهم، وقتش است دیگران را حَبر و سنی کنم و از منصبِ تعلیم ارتفاع بگیرم. ولی این را دریافتم که خودم هنوز نیازمند کمک هستم و فقط باید روي خودم تمرکز کنم.
:نکته✍️
امتحان بر امتحان است. ما پشتسرهم امتحان میشویم. تنها دلیلش هم این است که فقط روي خودمان تمرکز کنیم و ایراداتمان را بشناسیم. پس ما باید فقط حواسمان را به خودمان بدهیم. وگرنه وقت و انرژيِ ما هدر میرود.
:نکته✍️
ما اکثراً از امتحاناتِ خداوند رفوزه میشویم. امّا خدا آنها را میپوشاند. رحمتِ خدا پُر است و بر رحمت میتند. عهدِ بدِ ما را نمینگرد. رحمت اندر رحمت است. باید به تلاشمان ادامه دهیم و صبر کنیم و صبر کنیم و صبر کنیم.
:نکته✍️
این توهّم است که منتظرِ یک شخصی باشیم تا در آینده بیاید و دست ما را بگیرد و ما را شکوفا سازد. همچین چیزي وجود ندارد. فقط خودمان باید تصمیم به شکوفا شدنِ خودمان بگیریم. یعنی چیزها را به مرکزمان راه ندهیم. خود خدا ما را شکوفا میکند.
:نکته✍️
هر بیت مولانا مانند سوزنی است که اینکوهِ قافِ منِ ذهنی و همانیدگیهاي ما را دارد ریز و ریزتر میکند و هر روز زندگیِ ما بهتر از روز قبل میشود. ابیات مولانا دیوِ منِ ذهنی را میسوزانند.