:نکته✍️
هر لحظه خداوند یک ترازوییکه در یک کفّهاش مالِ دنیا و در کفّه دیگر مُلکِ عُقبی وجود دارد، پیشِ روي ما قرار میدهد. ما بهعنوان منِ ذهنی از مالِ دنیا میخوریم و بهبه میگوییم. بیخبر از اینکه سهمِ مُلکِ عُقبی براي ما کمتر میشود و در فراقِ بیشتري میافتیم.
:نکته✍️
ما باید ابیات مولانا را هرروزه تکرار کنیم. گاهی فکر میکنیم یک بیت را فهمیدیم امّا بعد از ٥٠٠ بار تکرار میبینیم که دیدِ جدیدي به ما دست داده که اوّل نفهمیده بودیم. چون الآن کاربردش در زندگیمان را دیدیم. اشعار مولانا همانند کُدهایی هستند که باتکرارِ زیاد براي ما باز میشوند.
:تجربه شخصی✍️
هفتاد و هشت سال سن دارم. امّا به لطف مولانا و گنج حضور، مانند یک جوان، براي خودم مستقل زندگی میکنم. تماماً رويِ پايِ خودم میایستم. تا هفتاد سالگی حتّی سواد هم نداشتم. امّا بهکمک ابیاتِ نوشتهشدة مولانا در برنامههاي گنج حضور، به خودم سواد یاد دادم همه اعضاي خانواده از دستِ من عاصی بودند. امّا الآن همه از شادي و سرزندهبودنِ من شگفتزده هستند و دوست دارند در کنارم باشند. فقط حواسم به خودم هست و با خودم شادم و رقصانم.
:نکته✍️
با تکرار ابیاتِ مولانا، باتعهّد به برنامه و کارکردنِ مداوم و عمیق رويِ خودمان، دلِ ما نمنم نسبت به جهان سرد میشود و خورشیدِ زندگی در ما بالا میآید و درون و چهار بُعدِ ما را منوّر به برکاتش میکند. و هرلحظه شاهدِ معجزاتِ معنوي و مادّي خواهیم بود.
:نکته✍️
اینکه پدر و مادرها روي خودشان کار کنند، درواقع بهترین سرمایهگذاري براي فرزندانشان نیز محسوب میشود. چون محیطِ عشقی و خردمندانه درست میکنند و فرزندشان، فرزندِ عشق میشود، نه فرزندِ گَنده پیرِ دنیا.
:نکته✍️
تنها با فراهم کردنِ غذا و پوشاك و نیازهاي مادّي نمیتوان فرزندِ عشقی بزرگ کرد. خیر. آن فرزند بزرگ میشود و سرکِش میشود و درد و ساختارهاي خراب ایجاد میکند. تنها نیاز و قوت و غذايِ فرزندِ ما عشق است
:نکته✍️
اگر ما بهترین امکانات مادّي را در بالاترین کیفیت هم داشته باشیم، ولی با منِ ذهنی فکر و عمل کنیم، صددرصد زندگیمان خراب خواهد شد. بدونِ شک. چون کُنفکانِ خداوند ما را احاطه کرده است. راهِ فراري نداریم. تنها باید صیدِ عشق بشویم. نه اینکه صیّادِ دنیایی شویم.
:نکته✍️
یکیاز ابزارهاي بسیار قوي در دستِ منِ ذهنیمان، ابزار ملامت است. چه ملامتِ خود. چه ملامتِ دیگران. مهم نیست در گذشته چهکسی با ما چه کارهایی کرده است. مهم این است که مسئولیتِ کیفیتِ زندگیمان را در این لحظه بر عهده بگیریم.
:نکته✍️
ما بهعنوان امتدادِ خداوند هر لحظه باید این را به خودمان یادآور بشویم که: »اجازه نمیدهم گذشتهام، آیندهام را تعیین کند. بلکه آیندة خودم را با خلّاقیتِ خودم در این لحظه تعیین میکنم
:نکته✍️
اینکه پدر و مادرها روي خودشان کار کنند، درواقع بهترین سرمایهگذاري براي فرزندانشان نیز محسوب میشود. چون محیطِ عشقی و خردمندانه درست میکنند و فرزندشان، فرزندِ عشق میشود، نه فرزندِ گَنده پیرِ دنیا.
:نکته✍️
تنها با فراهم کردنِ غذا و پوشاك و نیازهاي مادّي نمیتوان فرزندِ عشقی بزرگ کرد. خیر. آن فرزند بزرگ میشود و سرکِش میشود و درد و ساختارهاي خراب ایجاد میکند. تنها نیاز و قوت و غذايِ فرزندِ ما عشق است .
:نکته✍️
اگر ما بهترین امکانات مادّي را در بالاترین کیفیت هم داشته باشیم، ولی با منِ ذهنی فکر و عمل کنیم، صددرصد زندگیمان خراب خواهد شد. بدونِ شک. چون کُنفکانِ خداوند ما را احاطه کرده است. راهِ فراري نداریم. تنها باید صیدِ عشق بشویم. نه اینکه صیّادِ دنیایی شویم.
:نکته✍️
براي تغییر دادنِ زندگیِ خود و شروعِ یک زندگیِ معنوي و فضاگشا، اوّل باید زیرِ بار مسئولیت برویم و از خداوند عذرخواهی کنیم و »من میدانمهاي« پندارِ کمالمان و ناموس و حیثیتِ بدلیاش را در هم بشکنیم.
:نکته✍️
جدا شدن از »من میدانمهاي« پندارِ کمال و ناموسِ آن کار آسانی نیست. امّا کاملاً شدنی است. باید به خودمان وقت بدهیم و صبر داشته باشیم. این کار یک شبه صورت نمیگیرد.
:نکته✍️
منِ ذهنی کارافزاست. هر قَدَمش همراه با کارافزایی است. اگر ما در جامعه یک مَقامی داریم که کارِ مردم در دستانِ ما است، سریعاً کارشان را راه بیندازیم. این در وهله اوّل بهنفعِ خودِ ماست. به کارافزاییهاي بقیه کاري نداشته باشیم.
:نکته✍️
فقط با »نمیدانم« حقیقی است که به عقلِ کل دسترسی پیدا میکنیم. »میدانمها« ما را در فراقِ خداوند نگه میدارد و دردهایی بسی سخت به خوردِ ما میدهند .
:نکته✍️
در این جهان هیچ چیزي وجود ندارد که برایش دعا کنیم. دعا را باید خودِ خداوند یا زندگی بکند. و این زمانی میسّر است که فضا را باز کنیم و به او زنده شویم. وقتی به خدا زنده شدیم، دیگر چه چیزي است که بخواهیم برایش دعا کنیم؟ هیچ چیز. جز خودِ خدا .
:نکته✍️
خداوند که شاهِ عالم است، هر لحظه با ما بر زمینِ بُعدِ مکان مینشیند. یعنی دائماً با ما است و خودش را تماماً در ما نفوذ داده است و هر لحظه به ما سر میزند تا پیغامش را بدهد. پس صحیح این است که ما بیادب نباشیم و اجسام را به مرکزمان نیاوریم.
:نکته✍️
بعد از مدّتی کار رويِ خود، ممکن است منِ ذهنیِ ما لحنش را تغییر دهد و تبدیل به خرسی مهربان شود. و نمنم با استدلالهاي ظریف ما را از راهِ معنویت باز دارد. خرسِ مهربان باخرسِ نامهربان هیچ فرقی ندارد. فرقش مثلِ زهرِ تلخ و زهرِ شیرین میماند.
:نکته✍️
اگر در دامِ استدلالهاي منِ ذهنی و سببسازيهايِ فلسفهگونهاش گیر کنیم، منِ ذهنی است که پیروز میشود. چون داریم خون را با خون میشوریم. داریم ذهن را با ذهن پاك میکنیم. داریم با تیغه چاقو، دستهاش را میبریم. این محال است. تنها فضاگشایی رهایمان میکند.