نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱-۹۶۱ قسمت دوم

منتشر شده در 2023/12/17
10:55 | 3 نمایش ها

:نکته‌✍️

با اندکی‌ پیشرفت‌ در راه معنوي، نباید فکر کنیم‌ که‌ دیگر کارمان تمام شده است‌. خیر. تازه کارمان شروع شده. مرکزمان هنوز پُر از همانیدگی‌ است‌ که‌ با تکیه‌ بر خداوند می‌توانیم‌ آنها را شناسایی‌ کنیم‌ و بیندازیم‌.

:نکته‌✍️

هدف آموزش‌هاي مولانا براي این‌ است‌ که‌ به‌ ما کمک‌ کنند تا در راستاي تبدیل‌ شدن قدم برداریم‌. یعنی‌ تبدیل‌ هشیاريِ جسمی‌ به‌ هشیاريِ حضور. براي خوب کردنِ حالِ جسمی‌ و لذت‌هاي موقّت‌ نیست‌
:نکته‌✍️

اگر مرکزمان جسم‌ باشد، ولو اینکه‌ وضعیت‌هاي بیرونی‌ بر وفق‌ مراد باشد، امّا باید این‌ را بدانیم‌ که‌ مشمولِ استدراج هستیم‌. و درد را در خودمان و دیگران به‌ ارتعاش می‌آوریم‌ و بخت‌ِ بد به‌ همراهمان هست‌ 

:نکته‌✍️

بدون خداوند نمی‌توان کاري را صورت دادن. بدون خداوند نمی‌توان حرف زدن و عمل‌ سازنده کردن. بدون خداوند نمی‌توان خوشبخت‌ بودن. پس‌ یعنی‌ تمام مشکلات و بدبختی‌ها از غافل‌ بودن نسبت‌ به‌ خداوند و نسیان سرچشمه‌ می‌گیرد

:نکته‌✍️

پذیرش اتّفاق این‌ لحظه‌، پذیرش اشتباهات خودمان، باعث‌ می‌شود که‌ با خداوند صلح‌ کنیم‌ و با جزا و عدلِ او آشتی‌ کنیم‌ و در درونمان روزن ایجاد کنیم‌ تا خیر و برکت‌ از ما ساطع‌ شود

:نکته‌✍️

هر درد و رنج‌ و بی‌مرادي که‌ در زندگی‌مان رخ می‌دهد، تنها پیغامش‌ این‌ است‌ که‌ ما فقط‌ نیازمند خداوند هستیم‌. و باید سرمان را در برابر بابِ صغیر خَم‌ کنیم‌ و من‌ِ ذهنی‌مان را فداي زندگی‌ بکنیم‌.

:نکته‌✍️

من‌ِ ذهنی‌ فقط‌ از گِل‌ِ همانیدگی‌ها و دردهایش‌ تغذیه‌ می‌کند. گِل‌ خوردن یعنی‌ کارافزایی‌، یعنی‌ دشمن‌ِ فرضی‌ ساختن‌ و اشتباهات را به‌ گردن دیگران انداختن‌، یعنی‌ زخم‌ِ ناخن‌ بر صورتِ حضورِ خود کِشیدن و خونِ هشیاري را ریختن‌

:نکته‌✍️

هر چیزي به‌ غیر از خداوند اگر به‌ مرکز ما بیاید، باعث ‌استدراجِ ما است‌. مثلاً یک‌ شخصی‌ ممکن‌ است‌ بیماري سخت‌ِ جسمی‌ بگیرد. یعنی‌ آنقدر در جسم‌ کردنِ مرکز اصرار ورزیده تا دچارِ این‌ «رَیْب‌الْمَنون» شده است‌ 

:نکته‌✍️

هر انقباضی‌ که‌ در اثر فکرهاي همانیده و درد به‌ ما وارد می‌شود، درواقع‌ دارد تأثیر بسیار مخرّبی‌ روي جسم‌ ما نیز می‌گذارد. و این‌ به‌خاطر بی‌خدا زیستن‌ است‌. به‌خاطرِ بی‌عشقی‌ است‌

:نکته‌✍️

خداوند مانند بهار است‌ و بقیه‌ي چیزها زمستان. ما باید تنها از خداوند شاد بشویم‌. یعنی‌ فضا را باز کنیم‌ تا شاديِ بی‌سبب‌ در ما خودش را نشان دهد. و دلمان را به‌ بقیه‌ چیزها سرد کنیم‌

:نکته‌✍️

ما نباید از مردم تقلید کنیم‌. همین‌ تقلید کردن است‌ که‌ ما را به‌ این‌ روز انداخته‌ است‌. مردم به‌ سمت‌ استدراج می‌روند و بهارشان خداوند نیست‌. گمان می‌کنند بهارشان در همانیدگی‌هایشان است‌، غافل‌ از اینکه‌ در زمستان سوزان هستند

:نکته‌✍️

اِشکالِ مهم‌ ما انسان‌ها این‌ است‌ که‌ بزرگان را نشناختیم‌. یک‌ دانش‌ سطحی‌ از جامعه‌ یاد گرفتیم‌ که‌ ما را به‌ خوشبختی‌ِ حقیقی‌ نمی‌رساند. تنها سخنان بزرگانی‌ مثل‌ مولانا است‌ که‌ راه صحیح‌ زندگی‌ کردن را به‌ ما یاد می‌دهند .

:تجربه‌ شخصی‌✍️

قبلاً همیشه‌ حواسم‌ به‌ دیگران بود. دیگران را مقصّر اتّفاقات می‌دانستم‌. حتّی‌ از بزرگان هم‌ دلخور می‌شدم. امّا متوجه‌ شدم که‌ خودم مقصّرم. و سخنان بزرگان درواقع‌ به‌ من‌ِ ذهنی‌ام برمی‌خورد. که‌ باید خودم را از من‌ِ ذهنی‌ جدا بدانم‌ و ناظر باشم‌.

:نکته‌✍️

یکی‌ از کارهایی‌ که‌ من‌ِ ذهنی‌ می‌کند، برگردان کردن واقعیت‌ است‌. یعنی‌ مثلاً در مشکلات زناشویی‌، خیلی‌ از مسائل‌ تقصیرِ ما است‌ امّا ما به‌ کمک‌ ملامت‌، به‌ گردن دیگران می‌اندازیم‌.

:نکته‌✍️

 

هر مشکلی‌ که‌ براي روابط‌ ما پیش‌ بیاید، درواقع‌ما باید سریعاً به‌ مرکز خودمان رجوع کنیم‌. احتمالاً ما خودمان یک‌ ایرادي داریم‌. وقتی‌ که‌ ایرادات خودمان را بپذیریم‌، بشناسیم‌ و اصلاح کنیم‌، متوجّه‌ خواهیم‌ شد که‌ رفتار دیگران هم‌ بهتر می‌شود

:نکته‌✍️

تسلیم‌ و فضاگشایی ‌به‌ این‌ معنی‌ نیست‌ که‌ مردم ما را زیرِ پا لِه‌ بکنند، بلکه‌ با نرمی‌ با اتّفاقات روبه‌رو می‌شویم‌. نه‌ آسیب‌ جسمی‌ می‌خوریم‌ و نه‌ آسیب‌ معنوي. و حرفمان را و حقّمان را هم‌ با کمک‌ خردِ زندگی‌، از فضاي گشوده‌شده ابراز می‌کنیم‌

:نکته‌✍️

ما در من‌ِ ذهنی‌، امتحان‌کننده‌اي هستیم‌ که‌ رفوزه می‌شویم‌. براي اینکه‌ جهدِ بی‌توفیق‌ِ فرعونی‌ می‌کنیم‌. سبب‌سازي‌هایمان با شکست‌ روبه‌رو می‌شود و سرنگون می‌شویم‌. و در فراق به‌ سر 
می‌بریم‌ و مشمولِ استدراج می‌شویم‌

:نکته‌✍️

فکر و عمل‌ بر اساس من‌ِ ذهنی‌ بی‌ ادبی‌ است‌. مهم‌ نیست‌ وضعیت‌هاي بیرونی‌ِ ما چگونه‌ هستند. ممکن‌ است‌ با سبب‌سازي‌هاي این‌ جهانی‌ مقداري پول و ثروت انباشه‌ کرده باشیم‌. ولی‌ باید بدانیم‌ که‌ با من‌ِ ذهنی‌، بی‌ادب هستیم‌. و بی‌ادب سرنگون می‌شود

:تجربه‌ شخصی‌✍️

در گذشته‌، «می‌دانم»‌هاي من‌ِ ذهنی‌ خیلی‌ به‌ من‌ و بقیه‌ ضربه‌ زد. من‌ در همه‌ زمینه‌ها از جمله‌ اقتصادي، ازدواج، پزشکی‌ و غیره به‌ همه‌ اهالی‌ محل‌ زندگی‌مان مشاوره می‌دادم. با اینکه‌ هیچ‌ تخصصی‌ نداشتم‌. امّا با بنا کردن »نمی‌دانم‌« در مرکزم، تمام سِمَت‌هاي دروغین‌ را از من‌ِ ذهنی‌ام گرفتم‌

:نکته‌✍️

می‌دانم‌ ها ما را بی‌ادب می‌کند. شرّ را به‌ زندگی‌ خودمان و دیگران وارد می‌کند. و »نمی‌دانم‌«ها ما را باادب و از جنس‌ زندگی‌ می‌کند. »نمی‌دانم‌« پايِ طبیب‌ اصلی‌ را به‌ زندگی‌مان باز می‌کند. نمی‌دانم‌ باعث‌ می‌شود که‌ فقط‌ خداوند را استاد بدانیم‌

:نکته‌✍️

مفتی‌ ضرورت خودِ ما هستیم‌. این‌ ما هستیم‌ که‌ مسئولیم‌ تا زندگی‌مان را سر و سامان بدهیم‌. این‌ قدرتِ تشخیص‌ و عمل‌ و عدل، درصورت فضاگشایی‌، در اختیار ما قرار می‌گیرد

:نکته‌✍️

 

نها خداوند و انسان‌هاي زنده به‌ خدا مانند مولانا هستند که‌ مانند نوح و کشتیبان می‌باشند و ما می‌توانیم‌ به‌ آنها پناه ببریم‌. امّا سخنان مردم که‌ من‌ِ ذهنی‌ دارند، همانند طوفانی‌ هستند که‌ به‌ قصد خرابکاري و برهم‌ زدن ثباتِ زندگی‌ اقدام به‌ حرف و عمل‌ می‌کنند

:نکته‌✍️

 

هر فکر و عملی‌ براساس همانیدگی‌ها و دردهاي آن، زندگی‌ِ ما را تلف‌ می‌کند‌. مثلاً گرفتن‌ِ تأیید و توجّه‌ به‌ظاهر ممکن‌ است‌ که‌ خوشی‌ داشته‌ باشد، امّا یک‌ همانیدگی‌ خطرناکی‌ است‌ که‌ باعث‌ تلف‌ شدن زندگی‌ و ریختن‌ خون هشیاريِ حضورمان می‌گردد

:نکته‌✍️

‌در فرایند تبدیل‌ هشیاريِ جسمی‌ به‌ هشیاريِ حضور، درواقع‌ خودِ خداوند است‌ که‌ دارد رو به‌ خودش می‌کند و با خودش یکی‌ می‌شود. من‌ و مایی‌ وجود ندارد. و خداوند هم‌ به‌ هیچ‌ چیز ذهنی‌ احتیاج ندارد تا از آن مدد بجوید

:نکته‌✍️

ما به‌ عنوان خداییت‌، نیازي نداریم‌ که‌ حتماً دیگران به‌ حضور زنده بشوند، بعد ما برویم. ‌ما نیاز به‌ حَشَم‌ و حَشَر نداریم‌. نیاز به‌ مردم نداریم‌. چون از جنس‌ خداوند هستیم‌. و درواقع‌ خداوند است‌ که‌ دارد به‌ سوي خودش برمی‌گردد