:نکته✍️
خداوند مرتّباً میخواهد به ما کمک کند. تمامِ این بیمراديها درواقع کمک خداوند هستند که میخواهد همانیدگیهاي ما را با تیر بزند تا ما دردمان بیاید و پیام زندگی را دریافت کنیم. اینکه به غیرِ مرکزِ عدم، بر ما روا نیست
:نکته✍️
بسته شدنِ روزنِ دلِ ما از ناسپاسیِ ما است. خداوند فرموده است که: »همانا آدمی نسبت به پروردگارش، بسیار ناسپاس است
:نکته✍️
ما باید سپاسگزار این باشیم که خداوند هرلحظه میخواهد لطف و رحمت و برکتش را به من برساند و بهصورتِ من حرکت کند و بهسويِ خودش برود و من را با خودش به وحدت برساند. این سپاسگزاري عمیق، منِ ذهنی را خاموش میکند
:نکته✍️
ما در منِ ذهنی توقّع داریم که این سببسازيها و فکرهاي مندرآوردة منِ ذهنیمان با کُنفکانِ خداوند جور دربیاید. این همان خدا را امتحان کردن است که بیادبی است. و با این کار بیمراد و مؤاخده خواهیم شد
:نکته✍️
هر قبضی که میآید، هر خشم و عصبانیتی و هر رنجشی ناسپاسیِ ما را نشان میدهد. و هر ناسپاسی، خونریزيِ روانی و اتلافِ زندگی است
:تجربه شخصی✍️
با گفتن یک جمله، باعث ایجاد بحث و جدل در خانواده شدم. شروع به سرزنش کردن خودم کردم که منی که این همه با برنامه گنج حضور هماهنگ هستم، چرا اشتباه کردم. متوجه شدم که خودم را مخاطب ابیات مولانا نمیدیدم. اشتباهاتم را نمیدیدم و بدون تأمّل حرف میزدم
:نکته✍️
در هر بیمرادي که از انسانهاي دیگر سر میزند، سریعاً باید در درونِ خودمان جست و جو کنیم. حتماً ما خودمان ایرادي داشتیم که به ما بر خورده است. باید چیزي را در خودمان تغییر بدهیم تا کسی نتواند ما را اذیت بکند
:نکته✍️
در هر اتّفاقی باید فضا را باز کنیم و در دامِ خداوند که مملو از مزد و پاداش است برویم. در آن فضاي باز شده، هم از منهاي ذهنی در امان هستیم و هم از منِ ذهنی خودمان. و میتوانیم از منِ ذهنیِ خودمان بهطور پنهانی همانیدگیها و دردها را بدزدیم
:نکته✍️
اگر هر خیر و برکتی مِنجمله، عشق، آرامش، خِرَد، شاديِ بیسبب، لطافت و غیره بخواهد به ما برسد، درفضايِ بیخبري به ما میرسد. اینکه به مرحلهاي برسیم که در این لحظه، از منِ ذهنیمان و همانیدگیهایش خبري نداشته باشیم
:نکته✍️
هیچ عشرتی شیرینتر از زندهبودن به حضور یافت نمیشود. که تسلیم و صبر و پایداري از ملزومات این راهِ زیبا هستند
:نکته✍️
خداوند به انسانی طعم و لذّتِ وصل را میچشاند که عمیقاً اتّفاقات را بیاهمیت شمرده است و دلش را به دنیا و تمام محتویاتش سرد کرده است شدیداً و طالب مرکزِ عدم است
:نکته✍️
اینکه بگویم »این کار را باید کرد، آن کار را باید کرد« در راهِ زندهشدن به خداوند جواب نمیدهد. این همان «شِركِ خَفی» است. یعنی ما در لایههاي پنهانِ درون براي خداوند شریک قائل شدهایم
:نکته✍️
بندة واقعی کسی است که بهطور کامل سرِ منِ ذهنیاش را بیندازد و خودش را آزاد کند. مانند سوسن صدها زبان داشته باشد، امّا در محضر خداوند سکوت کند
:نکته✍️
دو خواجه در یک خانه باعث ویرانی میشود. یعنی نمیشود در محضر خداوند، ما از جنسِ منِ ذهنی بشویم. بلکه خداوند خواجه است و ما بنده هستیم. اینگونه است که خداوند شیرینفنّ بر ما گُهر میبارد
:نکته✍️
به ازاي هر فکر و دردِ همانیده که در مرکزمان میگذاریم، درواقع داریم از ترازو کم میکنیم. چون مفتی ضرورت ما هستیم. و خودمان مسئول رفتارمان هستیم
:نکته✍️
منهاي ذهنیِ معنوي خودشان را دیندار حقیقی نشان میدهند. از خدا و تسلیم و وصل سخن میگویند. امّا خودشان نمونه بارزِ نِسیان هستند. و هر که نِسیان داشته باشد، مؤاخده خواهد شد. چون نِسیان به وجهی گناه محسوب میشود. زیرا خدا را رها کردیم و ذهنمان را آوردیم مرکزمان
:نکته✍️
ما از ترس دزدیده شدنِ مال و اموالمان، شبها را به سختی سپري میکنیم که نکند یک زمان یک دزدي بیاید و وسایل ما را ببرد. پس چطور است که یک دزدِ قاتل منِ ذهنیکه استادِ گور کردنِ ما است، در خانه درونمان است و ما بیخیال هستیم؟