✍️نکته:
وقتی فضا را در اطراف اتّفاق این لحظه باز میکنیم، عیناً میبینیم که چقدر زندگی آسان پیش میرود. چون منعطف شدهایم و از کنار اتّفاقات به نرمی عبور میکنیم. بدونِ اینکه اتّفاق بیفتیم.
:نکته✍️
اگر خوب به زندگیمان نگاه کنیم، به این نتیجه میرسیم که به هیچ چیزي و هیچ کسی براي خوشبخت بودن نیاز نداریم. تنها و تنها نیازمند خداوند هستیم. و خداوند برايِ ما کافی است
:نکته✍️
منِ ذهنی همیشه ما را از نیست شدن نسبت به ذهن میترساند. درصورتیکه هستی واقعیِ ما در گروِ نیست شدن به منِ ذهنی و زنده شدنِ مجدّد به خداوند است
✍️نکته:
وقتی فضا را در اطراف اتّفاق این لحظه باز میکنیم، عیناً میبینیم که چقدر زندگی آسان پیش میرود. چون منعطف شدهایم و از کنار اتّفاقات به نرمی عبور میکنیم. بدونِ اینکه اتّفاق بیفتیم.
:نکته✍️
اگر خوب به زندگیمان نگاه کنیم، به این نتیجه میرسیم که به هیچ چیزي و هیچ کسی براي خوشبخت بودن نیاز نداریم. تنها و تنها نیازمند خداوند هستیم. و خداوند برايِ ما کافی است
:نکته✍️
منِ ذهنی همیشه ما را از نیست شدن نسبت به ذهن میترساند. درصورتیکه هستی واقعیِ ما در گروِ نیست شدن به منِ ذهنی و زنده شدنِ مجدّد به خداوند است
✍️نکته:
در منِ ذهنی همیشه یک حسّ نیاز به این جهان را داریم. که این نوع دید، ما را سِحر میکند و هر لحظه عینکِ شهوتِ چیزها و زیاد کردنِ آنها را داریم. نتیجه هم تولید درد است .
:نکته✍️
سِحرِ منِ ذهنی یک نوع دیدِ تقلّبی است که همه چیز را برعکس نشان میدهد. خوشبختی را در رسیدن به چیزها و زیاد کردنِ آنها میبیند. درصورتیکه در آنها بدبختی است. و زندگیِ این لحظه را بدبختی نشان میدهد، که درحقیقت خوشبختیِ حقیقی است
:نکته✍️
افتان و خیران در راهِ معنوي یک پدیدة طبیعی است. چیزي که خیلی مهم است، این است که ما پایدار باشیم و صبر کنیم. پرهیز از همانیدگیها را ادامه دهیم و درِ مرکزمان را بهروي چیزها باز نکنیم. این پایداري است که در نقطهاي ما را به خدا وصل میکند
✍️نکته:
اگر در مقابل کسی که خشمگین است، فضا را ببندیم و به هر شکل و فُرمی واکنشِ برخاسته از قبض را نشان دهیم، آن شخص خشمگینتر میشود. امّا اگر فضا را در اطراف او باز کنیم، بهراحتی از این اتّفاق عبور میکنیم و به آن شخص هم کمک میکنیم تا خشمش فرو بریزد.
:تجربه شخصی✍️
اوایل گمان میکردم که حالا که من دارم به برنامه گوش میدهم و روي خودم کار میکنم، سایر اعضايِ خانواده هم حتماً باید بیایند. وگرنه نمیشود. الآن از مولانا یاد گرفتم که من باید اوّل تمرکزم روي خودم باشد و خودم به فضاي یکتایی بروم تا بتوانم چراغی براي بقیه باشم
یک ایراد دیگر در من این بود که هیچوقت خودم را بهحساب نمیآوردم. حتّی در خودم نمیدیدم که بخواهم پیام معنوي بدهم. براي اینکه مقایسه با دیگران این اجازه را به من نمیداد. چون به خودم سخت میگرفتم تا حتماً پیامم از مال بقیه بهتر باید باشد
:نکته✍️
هر وضعیت و اتّفاقی که میافتد را قضا و کُنْفَکان به این منظور ایجاد کرده که ما فضاي اطراف آن را ببینیم. یعنی فضاي درونِ خودمان را باز کنیم. درواقع اتّفاقات در درونِ ما جریان دارند که با فضاگشاییِ ما بلعیده میشوند
:نکته✍️
امّا اگر با قبض و مقاومت به پیشواز اتّفاقات برویم، آن اتّفاقات در مرکزِ ما میمانند و تبدیل به رنجش و ساختارهاي مخرّب میشوند بعد از مدّتی تبدیل به کینه و انتقامجویی و دیدِ خطرناك میگردند.
:نکته✍️
به غیر از اینکه تمام امورات زندگیمان را به خداوند بسپاریم و تعظیمِ خدا را رعایت کنیم، و به خداوند توکّل کنیم و تسلیم باشیم، مابقیِ کارها همه نسیان و مکر و دامِ منِ ذهنی هستند و صد در صد مؤاخده خواهیم شد
:تجربه شخصی✍️
یک دلخوري بین من و یکی از آشنایانم پیش آمده بود. با اینکه تقصیري نداشتم، امّا خودم به ایشان زنگ زدم و عذرخواهی کردم. گفتم اگر کوتاهی از من بود مرا ببخشد. با این کار ناموس پندار کمالم که صد من آهن بود را شکستم
✍️نکته:
هیچ چیزي زیباتر از این نیست که ما دربرابر اتّفاقات با فضاي گشودهشده عمل کنیم. ناموس پندار کمال چیزي جز قبض و درد نیست. قدرتِ بخشش و عذرخواهی را در ما کور میکند. امّا با فضاگشایی میتوانیم ناموس را در هم بشکنیم.
✍️نکته:
با پیشرفت معنويِ ما، وقتی از جنس عشق میشویم، طبق اینکه ناظر جنسِ منظور را تعیین میکند، روي انسانهاي اطرافمان تأثیرِ عشقی میگذاریم. روابطمان عشقیتر خواهد شد. انسانهاي دیگر، مخصوصاً فرزندانمان تشنه عشق هستند. نه نصیحت و پول.
:نکته✍️
لحظهاي وجود ندارد که خداوند نخواهد به ما کمک بکند. از آنجایی که ما همانیدگیهاي زیادي در مرکزمان داریم، کمکهاي خداوند غالباً در شکل بیمرادي میآید. تا یک ایراد را در ما بالا بیاورد ما آن را شناسایی کنیم. پس بهجاي مقاومت، پیغام را دریافت کنیم
✍️نکته:
کلاغهاي آسمان در اصل براي این نیستند که ما خودِ آنها را ببینیم. براي این هستند تا ما با چشمِ عدممان فضايِ اطراف آنها را ببینیمکه آنها را در خود جاي داده است. دقیقاً همین جنس نیز در مرکز ما حیّ و حاضر است.
✍️نکته:
منِ ذهنی از نقشِ پدر و مادر بودن براي کنترل فرزندان استفاده میکند. درصورتیکه تنها زبانِ مادر، عشق است. عشقی که در درونِ خود میبیند و ارتعاشش به همسر و فرزندانش میتابد و آنها را نیز از جنس عشق میکند.