:نکته✍️
تنها عشق است که میتواند این جهان را اصلاح کند. کسی که در مرکزش عشق داشته باشد، امکان ندارد که سراغ ساخت اسلحه و بمب برود. و عشق قويترین سلاحهاست. که ذاتش از خداوند است و منبع مهمّش مادران هستند
:نکته✍️
منِ ذهنی نمیتواند بچّه تربیت کند. نمیتوان با زنان بد رفتاري کرد و حقیرشان کرد و انتظار تربیت بچّههاي خوب داشت. آن بچّه وقتی بزرگ شود براي جبران حسّ حقارت کارهاي خطرناك میکند. پس راهِ حل در ایجاد محیط عشقی و آرام براي خانمهاست
:نکته✍️
اغلب جنگها بهوسیله رهبرانی بهوجود آمده که حقیر هستند. فقط براي اینکه دیده بشوند و حسّ حقارتشان را بهشیوة منِ ذهنی جبران کنند. براي اینکه بویی از عشق نبردند و مادرشان به آنها عشق نداده است
:نکته✍️
اگر به فکر و عملمان خمیر مایه خداوند اضافه نشود، هر کاري که بکنیم بادام پوکی است که همانند نانِ فطیر، ماحَصَلِ جهدِ بیتوفیقِ منِ ذهنی میباشد
:نکته✍️
ما از جنسِ خداوند هستیم. پس عاشقِ شیرینچهره هستیم. اگر کسی حرفِ بدي به ما زد، میدانیم که یک اتّفاق است و اتّفاق اهمیتی ندارد. پس فضا را در اطرافش باز میکنیم و از روزنِ گنبد ذهن بیرون میپریم و از شیرینیِ خودمان به اتّفاق میریزیم
:نکته✍️
اگر خوب به مسائلمان نگاه کنیم، میبینیم که این مسئله بهخاطر توقّع و خواستههاي خودمان از آن میباشد. اگر بگوییم که: »چیزي از این وضعیت نمیخواهم«، مسئله سریعاً از بین میرود
:نکته✍️
اگر در مسئلهاي گیر افتادیم که میخواهیم در آن ناموسمان را تغذیه کنیم و میترسیم کوچک بشویم، راه صحیح این است که نسبت به ناموسمان کوچک بشویم و خودمان را آلوده به ناموس و دردِ آن نکنیم. وگرنه هنوز زندانیِ صد من آهنِ ناموس خواهیم ماند.
:نکته✍️
ما در اصل مهترِ حلواییان هستیم. یعنی با ارتعاشِ عشقی که در مرکزمان میتواند باشد، میتوانیم به همه موجودات عشق و شادي را بدهیم. کافیست از بیمراديها که شبیه زهر براي منِ ذهنی هستند درس بگیریم و فضايِ درونمان را گشودهتر بکنیم
:نکته✍️
اگر ما با زندگی همکاري کنیم و بهمانند گويِ گِردي بشویم که کمترین اصطکاك را با زمین دارد، با حداقل سختیِ ممکن به خداوند زنده میشویم. امّا اگر مقاومت کنیم، حالتِ گِردي را از دست میدهیم و آنقدر باید درد بکشیم تا صیقل داده شویم
:نکته✍️
هیچ بزرگ و عارفی نبوده که بدونِ صبر کردن به خداوند زنده شود. صبرکردن جانِ تسبیحاتِ ما است. یعنی جانِ فضاگشاییِ ما صبر کردن است. که تسبیحِ درست هم همین است
: تجربه شخصی✍️
چند وقتی است که تمرکزم روي این موضوع است که چرا به برنامه متعهّد نیستم؟ چرا بعد از مدّتی سرد میشوم؟ چرا بعد از مدّتی حسّ بینیازي نسبت به این برنامه میکنم؟
:نکته✍️
وقتی ما با ذهنمان میخواهیم مولانا را بفهمیم، غرق استدلالها و سؤالاتِ پیچیده میشویم. براي خودمان مانع میسازیم که اگر به سؤالاتمان پاسخ داده نشود، پس ادامه نمیدهیم. بنابراین در نقطهاي منِ ذهنیْ ما را مجاب میکند که به گنج حضور گوش ندهیم
:نکته✍️
اگر بهلحاظ معنوي اندك پیشرفتی را در خود حسّ کردیم، نباید گمان کنیم که به صدر رسیدیم. خیر. هیچگونه صدري وجود ندارد. بینهایت حضرت است این بارگاه. در این حالت تازه کارمان شروع شده و باید قويتر از پیش به تلاشمان ادامه بدهیم
:نکته✍️
هر چیزي که به ما برمیخورد، باید بدانیم که ما ناموس داریم و درواقع دارد به ناموسِ بدلیِ صد من حدیدِ ما برمیخورد. و به جاي خشمگین شدن، باید فضا را باز کنیم و خودمان را از این الگوي ناموس جدا کنیم تا چیزي به ما برنخورد.
:نکته✍️
پهلوان کسی است که ناموسش را، حیثیت بدلیاش را، پندار کمالش را کوچک کند. پهلوان آن شخص نیست که بر اساس ناموس بلند شود و ارتفاع بگیرد و بخواهد کسی را بزند
:نکته✍️
حقیقتاً که این خداوند است که دارد روي ما کار میکند. ما دردهاي پنهان داریم. باید صبر کنیم تا خداوند به وقتش آنها را بالا بیاورد. هنگامی هم که آنها را به ما نشان داد، باید مسئولیتِ آنها را بهعهده بگیریم. نه اینکه مقاومت کنیم
: تجربه شخصی✍️
مدّت زمانی خودم را مشغول کتابهاي انگیزشی خارجی و ایرانی کردم. شدیداً در آنها عمیق شدم. بعد از مدّتی متوجّه شدم که آنها اصلاً عمقی ندارند که بخواهم عمیق شوم. و عمق و معناي حقیقی فقط در آغوش مولاناست
:نکته✍️
مولانا دست ما را در دست خداوند میگذارد. یعنی به ما کمک میکند که به خداوند اجازه دهیم تمام اموراتمان را در دست بگیرد و زندگیمان را سر و سامان دهد و به وحدتِ مجدّد با او برسیم
:نکته✍️
خشمِ خداوند بهمعناي عصبانیتِ خداوند نیست. بلکه قدرت عملِ او میباشد که از جنسِ نعرة مستانه است. این جنس در ما هم هست. اگر فضا را باز کنیم، خشمِ خدا، یعنی قدرتِ عملِ خداوند با ما همراه میشود و در همه امورات معنوي و مادّي میدرخشیم