نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱-۹۵۸ قسمت دوم

منتشر شده در 2023/12/17
12:31 | 2 نمایش ها

✍️نکته:

کودکان ما خودِ عشق هستند. آنها مثلِ ما همانیده نیستند. ما با کار روی خود و تکرار اشعار، به کودکانمان هم این اشعار را یاد می‌دهیم. این اشعار در دل و جانِ کودکان مانند تخمِ گُلی هستند که به‌زودی شکوفا خواهند شد و آنها را بیمة عشق خواهد کرد.

✍️نکته:

فرزندانمان مجسمه نیستند که فقط غذا بخورند و درس بخوانند. غذای اصلیِ آنها عشق و نورِ خداوند است. ما با باز کردنِ فضا در اطراف فرزندمان، جنسِ عشق و خداییت را در او به‌ ارتعاش در‌ می‌آوریم. جنسی که دیگر در سنّ جوانی و بزرگسالی دردی نمی‌آفریند.

✍️نکته:

ما باید هر لحظه نسبت به این موضوع آگاه باشیم که آیا ما در محضر خداوند ادب داریم؟ یا بی‌ادب هستیم؟ آیا وقتی‌که مشمولِ اِکرامِ شاه در این لحظه هستیم، ذهنمان را خاموش می‌کنیم یا می‌گوییم: «من هم هستم. من می‌دانم»؟

✍️نکته:

این خیلی مهم است بدانیم که ما آن خوشبختی، عشق، بینهایت، ابدیت، شادیِ بی‌سبب و تمامی برکاتی که در جست‌وجویش هستیم را فقط و فقط با رعایت ادب، یعنی صفر کردن منِ ذهنی و تعهّد به مرکز عدم می‌توانیم به‌دست بیاوریم.

✍️نکته:

ادب واقعی یعنی اینکه شادِ ایّام و زمانِ روان‌شناختی نباشیم. بلکه فضای درون را باز کنیم و شادیِ بی‌سبب را تجربه کنیم. ادبِ واقعی یعنی اینکه منِ ذهنی‌مان را خوار کنیم و تعظیمِ خدا را بجا بیاوریم.

✍️نکته:

باید هر لحظه به منِ ذهنیِ مگس‌ْ‌دلِ خود که عاشقِ پریدن روی شیرینیِ همانیدگی‌هاست بگوییم: ای مگسْ‌دل، شادِ ایّامی، در ساعتِ اِکرام از گُستاخیِّ ناهنگامْ ترس.

✍️تجربه شخصی:

یکی از ابزارهایی که منِ ذهنی من را با آن به تله می‌انداخت این بود که من را در مَنصب و مقامِ آموزش مولانا به سایرین قرار می‌داد. هر بار که می‌‌خواستم دیگران را آگاه کنم، خودم بدخو و خالی می‌شدم.

✍️ادامة تجربه شخصی:

الآن واقفم که خودم شاگرد مولانا هستم که باید فقط رویِ خودم کار کنم. دیگر در این اجتماعاتِ به‌ظاهر معنوی شرکت نمی‌کنم. چون منِ ذهنی‌ام به‌دنبالِ خودنمایی است. ترجیح می‌دهم که در مجموعة گنج حضور شاگرد مولانا باشم.

✍️نکته:

منِ ذهنی ممکن است با حَربه و سلاحِ خودنمایی از طریقِ آموزش مولانا به دیگران به ما حمله کند. باید مراقب باشیم تا اسیرِ این شهوت و وسوسه نشویم. چون به درد و بادامِ پوک منتهی خواهد شد.

✍️نکته:

اگر هنوز بعد از سال‌ها همراهی با برنامة گنج حضور، دردهای زیادی داریم، باید بدانیم که هنوز میل و علاقه به دانه‌های همانیدگی در مرکزِ ما وجود دارد. هنوز دلمان را برای حضور خداوند خالص نکردیم.

✍️نکته:

ما در این لحظه تنها یک قدم می‌توانیم برداریم. یا خداوند را با فضاگشایی انتخاب کنیم. یا منِ ذهنی را با فضابندی انتخاب کنیم. نمی‌توانیم برای خدا شرط و شروط بگذاریم و بخواهیم به مرکز ما بیاید و همانیدگی‌ها هم در مرکز ما باشند.

✍️نکته:

خداوند که طبیبِ حقیقی است، می‌خواهد این خارِ همانیدگی و دردهایش را از گلوی ما بیرون آورد. ولی ما می‌خواهیم که خداوند ما را بدونِ اینکه آن خار را بیرون بیاورد درمان کند. همچین چیزی نمی‌شود.

✍️نکته:

مرگِ جسمانی برای تک‌تکِ ما انسان‌ها اتّفاق خواهد افتاد. بهتر است به‌جایِ ناله و فغان، فضا را در اطراف مرگِ انسان‌ها باز کنیم تا متوجّه پیام‌های زندگی شویم. اینگونه قدرِ فرصت‌ها را می‌دانیم و به فانی بودنِ جهان پِی می‌بریم.

✍️نکته:

این یک مراقبة مفیدی است که فرض کنیم مُرده‌ایم و همة نزدیکان در اطرافِ جسمِ ما جمع شده‌اند. می‌خواهیم در موردِ ما چه بگویند؟ حرف‌های خوب؟ یا حرف‌های بد؟ به خودمان بیاییم تا اگر ناخالصی در مرکزمان است، تا انتها این ننگِ همانیدگی و دردهایش را پاک کنیم.

✍️نکته:

شُکرِ اصلی همین کوششی است که ما در راهِ صفر کردن منِ ذهنی و زنده‌شدن به خداوند انجام می‌دهیم. شُکر اصلی این است که اگر از یک همانیدگی رهیدیم، دیگر دورِ آن نگردیم.

✍️نکته:

مراقبه کنیم که آیا وقتی‌که وارد جامعه می‌شویم، به دیگران عشق و شادی می‌دهیم؟ شادی را در آنها به ارتعاش درمی‌آوریم؟ یا منِ ذهنی‌شان را تحریک می‌کنیم؟
این مسئولیت ما است که شادی از ما به بیرون جاری شود.

✍️نکته:

ما از هر شخصی در زندگی‌مان مانند همسرمان، فرزندمان، والدین و سایر انسان‌ها می‌توانیم نکات زندگی‌ساز یاد بگیریم. این باورِ غلطی است که فقط از تعداد محدودی انسان می‌توانیم یاد بگیریم.

✍️نکته:

اگر وسوسة همانیدگی را در دلمان نگه داریم و در این لحظه حواسمان را به یک همانیدگی بدهیم، خداوند از ترازوی برکاتش کم می‌کند. و این همان دلیلِ گرفتاری‌ها و مصیبت‌های ما می‌باشد.

✍️نکته:

در ذاتِ ما خنده و شادی نهادینه شده است. در اصلْ خندان هستیم. مانند طوطی شکرخوار هستیم. مانند بلبل آوازخوان هستیم. در فضای شهد و شیرینی هستیم. کافیست پردة همانیدگی را لا کنیم و متعهّد به «لا کردن» بمانیم.

✍️نکته:

در طیِ فرایند تبدیلِ ما از هشیاریِ جسمی به هشیاریِ حضور، باید صبر و شکر داشته باشیم. دردِ هشیارانه بکِشیم و همانجا صبر کنیم. راهِ میانبری وجود ندارد. سریع‌ترین راه، همین مرغِ صبر است.

✍️نکته:

ما در منِ ذهنی نسبت به توانایی‌های خداییِ خود آگاه نیستیم. همیشه دنبالِ حامی و توجّه از دنیایِ بیرون هستیم. امّا باید بدانیم که منِ ذهنی مانند گرگِ طمّاعی است که سویِ مرگی می‌تند و ما را به چاهِ عمیقِ درد خواهد انداخت.

✍️نکته:

ما حقیقتاً که تاب و توانِ ماندن در منِ ذهنی را نداریم و باید در این فرارِ لایُطاق، خودمان را تحتِ تأثیر رَشِّ نورِ بزرگانی مثل مولانا قرار بدهیم.

✍️نکته:

اینکه از بالا رفتنِ سن، ازدواج نکردن، محدودیت‌های مادّی و سایر وضعیت‌ها مضطرب شویم، یعنی تحتِ تأثیرآوازِ بی‌ارزشِ غولِ منِ ذهنی هستیم. ما به‌عنوانِ انسان خودمان برای خودمان کافی هستیم.

✍️نکته:

با حزم، پرهیز و شناسایی به این مهم آگاه خواهیم شد که این منِ ذهنیِ ما است که گدایِ این جهان است؛ نه خودِ ما. ما از منِ ذهنی جدا هستیم. با پذیرش و عدمِ مقاومت در برابر خداوندِ قسّام، اجازه می‌دهیم که این شیرِ دانا در هر لحظه سهممان را تعیین کند. که بهترین است.

✍️نکته:

بهترین برکتی که از این شیرِ دانا که خداوند است، می‌توانیم دریافت کنیم، دیدنِ رویِ خودش است. این یعنی ما غمِ دین را داریم. و با داشتنِ غمِ دین، از غمِ هر چیزِ آفلِ دیگر رها خواهیم شد.

✍️نکته:

اگر تعدادی از الگوهای منِ ذهنی در ما کم‌رنگ شد، نباید از ادامة مسیر منصرف شویم. تازه خرسِ ما مهربان شده است. تازه خرسِ ما مست شده است و وقتِ آن است که در این دامِ مزد، از خرسمان همانیدگی‌ها را بدزدیم.

✍️نکته:

خرسِ مهربان خودش یک دشمن است و ما را خواهد کُشت. یک بطری سیانور با یک جُرعه سیانور فرقی ندارد. جفتش منتهی به مرگ می‌شود. پس ما باید استکمالِ تعظیمِ خدا را بجا بیاوریم. یعنی منِ ذهنیِ صفر.

✍️نکته:

امّا اگر خرسِ مهربان برای خودمان درست کنیم و در کُنجِ عافیت یا گوشة سلامت پناه بگیریم، هنوز دچار نسِیان و فراموشی هستیم. نِسیان نوعی گناه است. یعنی تعظیمِ خداوند و وفا به «اَلَست» برایمان مهم نیست.

✍️نکته:

ما همین‌طور که داریم رویِ خودمان کار می‌کنیم و به‌لحاظِ معنوی پیشرفت می‌کنیم، خواهیم دید که روز‌به‌روز فاصلة اشتباهات و لغزش‌های ما با عذرخواهی و عدم‌کردنِ مرکزمان، کم و کمتر‌ خواهد شد. که این نشانة پیشرفت است.