نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱-۹۵۷ قسمت سوم

منتشر شده در 2023/12/17
24:03 |


:تجربه‌ شخصی‌✍️

اخیراً وارد یک‌ جمع‌ آموزشی‌ شده بودم. مثلث‌ِ ناموس، درد، پندار کمال برایم‌ روشن‌ شد. متوجه‌ شدم که‌ سطح‌ِ هشیاري‌ام پایین‌ آمده است‌.  جمعی‌ که‌ در حالِ مقایسه‌ بودند و من‌ نمی‌توانستم‌ در آنِ واحد که‌ مشمولِ مقایسه‌ دیگران می‌شوم، تقلید نکنم‌ و در حضور باقی‌ بمانم‌


:ادامه‌ تجربه‌ شخصی‌✍️

همه‌ می‌خواستند در مورد دیگران نظر بدهم‌. اما خیلی‌ سخت‌ بود که‌ هم‌ ستیزه نکنم‌ و هم‌ تقلید نکنم‌ و در لحظه‌ باشم‌. آنجا بود که‌ طبق‌ِ داستانِ پاسبان و دزدان (در اوایل‌ دفتر ششم‌)، از درون فریاد زدم: »اي کریمان، اي بزرگان، اي مولانا، اي گنج‌ حضور، برجهید و کمکم‌ کنید.« و همان دَم بود که‌ اشعارِ مولانا یک‌به‌یک‌ دست‌ِ مرا گرفتند و کمکم‌ کردند

 

:نکته‌✍️

ما فرزند جان هستیم‌ و کارِ ما فقط‌ عشق‌ است‌. خداوند منتظرِ برتر و بهتر شدنِ ما از دیگران نیست‌، بلکه‌ منتظرِآن دلِ پُر نور و بِر ما است. ‌تمامِ فُرمِ این‌ لحظه‌ روپوش است‌ و اصل‌ِ ما آن هوش است‌ و نباید یاوه بکوشیم‌. ما باید خودمان چراغِ خانه‌ خودمان را روشن‌ کنیم‌ و خانه‌ دلمان را از هر نیک‌ و بد و قضاوتی‌ پاك کنیم‌


:نکته‌✍️

کلید، صبر و خاموشی‌ است‌. ما باید در مقابل‌ِ قضا و قدرِ خداوند مُرده باشیم‌ و با قضا پنجه‌ نزنیم‌. زندگی‌ْ طرب اندر طرب اندر طرب است‌ و ما هم‌ باید طلب‌ اندر طلب‌ اندر طلب‌ باشیم‌ و چیزي جز عشق‌ نکاریم. ‌ما در اصل‌ْ باده‌پرست‌ هستیم‌ و نباید پیمانه‌ را بشماریم‌ و منّت‌ باده را بکشیم‌

:نکته‌✍️

ما به‌عنوان انسان در این‌ مسیرِ معنوي باید این‌ را خوب بدانیم‌ که‌ به‌ این‌ سادگی‌ نیست‌ بتوانیم‌ از زیرِ یوغِ من‌ِ ذهنی‌ بیرون بیاییم‌. خیلی‌ باید تلاش کنیم‌ و بدانیم‌ که‌ قرین‌ها روي ما اثر خواهند گذاشت‌. مردم غیبت‌ می‌کنند و در حالِ تقویت‌ِ ناموسِ پندار کمالِ خود و قضاوت و مقایسه‌ هستند. ناظر، جنس‌ِ منظور را مشخص‌ می‌کند. پس‌ اگر در معرضِ جمعی‌ نادرست‌ خودمان را قرار بدهیم‌ جسمیّت‌ ما به‌ ارتعاش درمی‌آید و از جنس‌ِ جمع‌ می‌شویم‌

:نکته‌✍️

ما به‌ کمک‌ همدیگر نیاز داریم‌. اگر از خداوند و بزرگان و یاران معنوي کمک‌ خردمندانه‌ بخواهیم‌، کمک‌ می‌آید . ممکن‌ است‌ خیلی‌ آدم معنوي و دینی‌ باشیم‌، اما من‌ِ ذهنی‌ ممکن‌ است‌ با فنونِ خودش، تمام معنویات ما را به‌ یغما ببرد. پس‌ باید دست‌ به‌ دامان خداوند و بزرگان باشیم‌ و بگوییم‌: اي کریمان برجهید

:نکته‌✍️

ما باید شاکرِ خداوند و مولانا و مجموعه‌ گنج‌ حضور باشیم‌. اگر شکرِ نعمت‌ نکنیم‌، نعمت‌ از ما گرفته‌ می‌شود. یک‌ جوان اگر ورزش نکند و غذاي سالم‌ نخورد، سلامتی‌اش از بین‌ می‌رود. اگر ما هم‌ از این‌ آموزشهایی‌ که‌ رایگان از جهان غیب‌ توسط‌ مولانا و گنج‌ حضور در اختیارمان قرار داده شده، استفاده نکنیم‌ و قانون جبران را رعایت‌ نکنیم‌، هیچ‌ سودي از آن نمی‌بریم. ‌و این‌ ناشُکري است‌ که‌ استفاده نکنیم‌

:نکته‌✍️

ما باید هر لحظه‌ به‌ خودمان، به‌ مرکزمان بگوییم‌ که‌: »اي دل به‌ ادب بنشین‌. برخیز ز بدخویی‌.« یعنی‌ باید هر لحظه‌ این‌ عقل‌ِ من‌ِ ذهنیمان که‌ وجودش بی‌ادبی‌ است‌ را بدهیم‌ برود. این‌ جهنم‌ درست‌ کردن، این‌ رنجش‌ها، حسادت‌ها، ملامت‌ها، مقایسه‌ها و شکایت‌ها را بدهیم‌ برود. »اي دل از اینها برخیز. برخیز از فکر و عمل‌ بر اساسِ من‌ِ ذهنی‌. از خداوند پیشی‌ نگیر. برخیز از این‌ بدخویی‌ِ من‌ِ ذهنی‌.« و در فضايِ عدمِ این‌ لحظه‌ که‌ باادبی‌ است‌، ساکت‌ و ساکن‌ بنشینیم‌. چون خداوند دارد ما را نگاه می‌کند و مُجاز نیستیم‌ که‌ برنجیم‌. چون در ادب است‌ که‌ می‌توانیم‌ با

خداوند یکی‌ شویم‌

:نکته‌✍️

ما به‌عنوان‌ انسان و امتدادِ خداوند، قدرتِ انتخاب و اختیار داریم‌. اما منظورمان از انتخاب، انتخابِ بین‌ همانیدگی‌ها نیست‌. انتخابِ اصلی‌ میانِ فضاگشایی‌ و فضابندي است‌ که‌ تعریف‌ می‌شود. یعنی‌ در این‌ لحظه‌ ما قدمِ اوّل را چگونه‌ برمی‌داریم‌. آیا فضا را باز می‌کنیم‌ و خداوند را به‌ مرکزمان می‌آوریم‌ تا زندگی‌مان را سر و سامان دهد و جاودانه‌ شویم‌. یا فضا را می‌بندیم‌ و همانیدگی‌ها را به‌ مرکزمان می‌آوریم‌ تا بدبخت‌ شویم‌

:نکته‌✍️

یکی‌ از جنبه‌هاي بسیار بسیار مهم‌ پذیرش، همین‌ پذیرشِ خودمان است‌. اینکه‌ هر شکل‌ و وضعیت‌ِ درونی‌ و بیرونی‌ را که‌ داریم‌ را بپذیریم‌. من‌ِ ذهنی‌ از این‌ طریق‌ خیلی‌ به‌ ما حمله‌ می‌کند. به‌ شکل‌ِ یک‌ خرسِ منطقی‌ و خوب درمی‌آید و ما را ملامت‌ می‌کند. در واقع‌ خودمان را ملامت‌ می‌کنیم‌ و همه‌ هم‌ فکر می‌کنند چه‌قدر آدم خوبی‌ هستیم‌ که‌ احساس پشیمانی‌ داریم‌. خیر. این‌ خرسِ خوب هم‌ ما را می‌کُشد. اصلاً خرسِ خوب و یا من‌ِ ذهنی‌ِ خوب نداریم‌. فکر و عمل‌ با من‌ ذهنی‌ همیشه‌ به‌ ما ضرر می‌زند. من‌ِ ذهنی‌ کالاي تقلّبی‌ را به‌عنوانِ کالاي اصل‌ به‌ ما می‌فروشد.

:نکته‌✍️

اینکه‌ خودمان را نپذیریم‌، پیامدهاي منفی‌ِ بسیاري دارد. این‌ همان خرسِ پشیمان است‌ که‌ با ملامت‌هاي خودش، ما را تا مرزِ خودکُشی‌ و دیوانگی‌ هم‌ می‌برد. فریب‌ فرعونیت‌مان را نخوریم‌ و به‌طور کُلّی‌ نسبت‌ به‌ من‌ ذهنی‌ بمیریم‌ و استکمالِ تعظیم‌ خدا را بجا بیآوریم‌. من‌ِ ذهنی‌ْ فریبنده و طنّاز است‌ و کالاي تقلّبی‌ را به‌عنوان کالاي اصل‌ به‌ ما می‌فروشد.

:نکته‌✍️

ما در من‌ِ ذهنی‌ صبر را نمی‌شناسیم‌. به‌ظاهر داریم‌ صبر می‌کنیم‌. ولی‌ درواقع‌ داریم‌ تحمل‌ می‌کنیم‌ و شکایت‌ می‌کنیم‌. پذیرش نداریم‌ و بی‌ادب هستیم‌ و هنوز سگ‌ِ مُردة من‌ِ ذهنی‌ در مسجدِ اقصی‌ دلِ ما وجود دارد. کلید، صبر و سؤال نپرسیدن است‌. با سؤال پرسیدن فقط‌ داریم‌ اقامت‌مان در ذهن‌ را تمدید می‌کنیم‌

:تجربه‌ شخصی‌✍️

یک‌ مسئله‌اي براي پسرم اتفاق افتاد و من‌ متوجه‌ شدم که‌ با نقش‌ِ مادري همانیده شده‌ام. دست‌ به‌ دعا برداشتم‌ تا مشکل‌ پسرم حل‌ شود و فراموش کرده بودم که‌ به‌ خداوند اعتماد داشته‌ باشیم‌ و حواسم‌ را به‌ خودم بدهم‌ و از خداوند فقط‌ خودش را بطلبم‌. خلاصه‌ خودم را پیدا کردم و همه‌ امور را به‌ کن‌فکان سپردم

:نکته‌✍️

اتفاقات از دیدِ خداوند همانند شوخی‌ و بازي هستند. اگر ما هم‌ اتفاقات را شوخی‌ بگیریم‌، دیگر آنها می‌توانند ما را به‌ سمت‌ِ خود بکِشند. ولی‌ ما در من‌ِ ذهنی‌ اتفاقات را مهم‌ و جدي می‌پنداریم‌ و با سبب‌سازي‌هایمان، زندگی‌ِ این‌ لحظه‌ را روي آنها سرمایه‌گذاري می‌کنیم‌. مانند مریخ‌ می‌شویم‌ و با خنجرِ افکار و دردها به‌ جانِ خودمان می‌افتیم‌. براي همین‌ هم‌ هست‌ که‌ بی‌مراد می‌شویم‌ و درد می‌کِشیم‌. چون از دنیاي بیرون مراد می‌خواستیم‌ و خیلی‌ هم‌ این‌ موضوع را جدي می‌گرفتیم‌

:نکته‌✍️

هر کس‌ از وضعیت‌ِ این‌ لحظه‌ شکایت‌ می‌کند، یعنی‌ دارد خداوند را امتحان می‌کند. هر کسی‌ هم‌ که‌ خداوند را امتحان می‌کند، مثل‌ِ عنودْ بی‌ادب است‌ و به‌ منظورِ اصلی‌اش زنده نمی‌شود. ولی‌ هر شخصی‌ که‌ راضی‌ است‌، خداوند را امتحان نمی‌کند، بلکه‌ حواسش‌ به‌ خودش است‌ و »اِتّقوا« دارد. چنین‌ شخصی‌ باادب است‌ و با تعهد به‌ مرکز عدم و رضا داشتن‌، به‌ منظورِ اصلی‌ِ خود زنده می‌گردد

:نکته‌✍️

ما می‌توانیم‌ از فرزندانِ خردسالمان خیلی‌ چیزها یاد بگیریم‌. اگر فضا را در اطراف آنها باز کنیم‌ و با عشق‌ و تمایل‌ِ آنها به‌ بازي، همراهی‌ کنیم‌، پیامهاي معنوي زیادي را دریافت‌ می‌کنیم‌. عشق‌ را در خودمان و در فرزندمان تقویت‌ می‌کنیم‌

:تجربه‌ شخصی‌✍️

بزرگترین‌ نعمتی‌ که‌ از برنامه‌ گنج‌ حضور دریافت‌ کردم این‌ بود که‌ توانستم‌ عیب‌هاي خودم را ببینم‌. همیشه‌ شوهرم را کنترل می‌کردم. او را مقصر تمامی‌ِ مسائل‌ می‌دانستم‌ و عیب‌هایش‌ را به‌ رخش‌ می‌کِشیدم و دنبالِ انتقام‌جویی‌ سرِ موضوعاتِ پوچ بودم. چون پندار کمال داشتم‌ و خودم را بی‌عیب‌ و نقص‌ می‌دانستم‌

:ادامه‌ تجربه‌ شخصی‌✍️

به‌ همسرم و فرزاندانم‌ همیشه‌ درد وارد می‌کردم. ولی‌ الآن از بندِ من‌ِ ذهنی‌ آزاد شدم. از همسرم عذرخواهی‌ کردم بابت‌ تمامِ موارد گذشته‌ و مسئولیت‌ را پذیرفتم‌ بدونِ اینکه‌ خودم را ملامت‌ کنم‌، به‌ اشتباهاتم‌ اعتراف کردم. الآن هم‌ در خانه‌ ما احترام، عشق‌، صبر و روزي جاري شده است‌. و همه‌ به‌ لطف‌ مولانا و گنج‌ حضور است‌

:نکته‌✍️

یک‌ اصلی‌ وجود دارد و آن این‌ است‌ که‌ اگر کسی‌ خردِ خداوند را در این‌ لحظه‌ بگیرد، براي آن چیزي که‌ ذهنش‌ نشان می‌دهد، ناراحت‌ نخواهد شد. چون خداوند هم‌ اتفاقات را بازي می‌گیرد. پس‌ ما هم‌ که‌ امتداد او هستیم‌ می‌توانیم‌ اتفاقات را بازي بگیریم. ‌اینجاست‌ که‌ مشمولِ شاديِ بی‌سبب‌ می‌شویم‌. شاديِ بی‌سبب‌، بی‌قید و شرط است‌ و به‌ هیچ‌ استدلالی‌ نیاز ندارد

:نکته‌✍️

اَلَست‌ یعنی‌ اینکه‌ ما به‌عنوانِ‌ امتدادِ خداوند به‌ هیچ‌ چیزي از این‌ جهان که‌ ذهنمان به‌ ما نشان می‌دهد، احتیاجی‌ نداریم‌. اصلاً مهم‌ نیست‌ ذهن‌ِ ما چیز کوچکی‌ نشان می‌دهد یا چیز بزرگ. هر چه‌ که‌ نشان بدهد بی‌اهمیت‌ است‌ و ما براي شاد بودن به‌ آن نیاز نداریم‌

:نکته‌✍️

این‌تن‌ِ ما مانند شهرِ بزرگی‌ است‌ که‌ در یک‌ سو آتش‌ِ من‌ِ ذهنی‌ و دردهایش‌ قرار دارد و اگر ما به‌ آن سمت‌ برویم‌، مخرب و مسئله‌آفرین‌ خواهیم‌ شد و زندگی‌ِ فردي، خانوادگی‌ و جمعی‌مان را خراب خواهیم‌ کرد. اما در سويِ دیگر آبِ زندگی‌ و اَلَست‌ وجود دارد که‌ با موازي شدن و هماهنگ‌ شدن با آن وابستگی‌ِ ما به‌ این‌ جهان قطع‌ می‌شود و سراسر شاديِ بی‌سبب‌ خواهیم‌ شد

:نکته‌✍️

ماهمانند پاسبانی‌ هستیم‌ که‌ باید هر دَم، هر لحظه‌ مراقب‌ِ کیفیت‌ِ هشیاريِ خودمان باشیم‌. نباید خوابمان ببرد. اگر به‌ شب‌ِ ذهن‌ برویم‌، خوابمان می‌برد و همانیدگی‌ها وشهوتِ آنها، تمامِ رخت‌ِ حضورِ ما را می‌دزدند و به‌ یغما می‌برند. اما اگر بیدار و مراقب‌ باشیم‌، مچ‌ِ این‌ دزدِ من‌ِ ذهنی‌ را می‌گیریم‌ و اجازة هیچ‌گونه‌ فعالیتی‌ را به‌ آن نمی‌دهیم‌

:نکته‌✍️

ما باید به‌ این‌ مطلبی‌ که‌ مولانا می‌فر‌ماید: »چراغ است‌ این‌ دلِ بیدار، به‌ زیرِ دامَنَش‌ می‌دار.« عمل‌ کنیم. به‌‌محض‌ِ‌ اینکه‌ کیفیت‌ِ هشیاري در ما بالا رفت‌ و دلِ ما بیدار شد، من‌ِ ذهنی‌ِ خودمان و من‌هاي ذهنی‌ِ دیگر مانند بادهایی‌ خواهند وزید تا این‌ شمع‌ و چراغِ حضورِ ما را خاموش کنند. پس‌ باید زیرِ دامن‌ِ مراقبت‌ و نظارتِ خودمان آن را نگه‌ داریم‌ تا پردة جهل‌ِ من‌هاي ذهنی‌، روي آن را نپوشاند و این‌ چراغ را خاموش نکند

:نکته‌✍️

ما در هر وضعیتی‌ که‌ باشیم‌، بالاخره به‌ نقطه‌ فضاگشایی‌ خواهیم‌ رسید. اگر ماهها و سال‌ها هم‌ با هیجاناتِ من‌ِ ذهنی‌ زندگی‌ کنیم‌، بالاخره برمی‌گردیم‌ و فضا را باز می‌کنیم‌. اینکه‌ اجازه می‌دهیم‌، خداوند از طریق‌ِ ما صحبت‌ کند

:نکته‌✍️

ما هر چیزي را که‌ در مرکزمان بگذاریم‌، از جنس‌ِ او می‌شویم‌. اگر در جست‌وجوي یک‌ همانیدگی‌ باشیم‌، از جنس‌ِ جسم‌ می‌شویم‌. اگر در جست‌وجویی‌ وراي جست‌وجويِ همانیدگی‌ باشیم‌، یعنی‌ مرکزمان را عدم نگه‌ داریم‌، از جنس‌ عشق‌ یا خدا می‌شویم. ‌ این‌ یک‌ روال طبیعیست‌ که‌ خداوند اوّل به‌ دست‌ِ ما شمشیرِ چوبین‌ می‌دهد. یعنی‌ ما را همانیده می‌کند تا جدایی‌ و عشق‌ِ مجازي را یاد بگیریم‌. سپس‌ درصورتِ فضاگشایی‌ِ ما، به‌ ما شمشیر برّندة حضور را می‌دهد تا همانیدگی‌ها را از مرکزمان برداریم‌ و به‌ او زنده شویم‌

:نکته‌✍️

نوعِ رفتار و فکر و عمل‌ِ ما را نوعِ جنسیّت‌ مرکزمان مشخص‌ می‌کند. اگر از جنس‌ِ جسم‌ و من‌ِ ذهنی‌ باشیم‌، به‌ هر چیزي سریعاً واکنش‌ نشان می‌دهیم‌. با حرفِ دیگران سریعاً می‌رنجیم‌. چون ناموسمان دستخوشِ تغییر می‌شود. ولی‌ اگر مرکزمان عدم باشد و دقیقاً در همان موقعیت‌ِ مشابه‌ قرار بگیریم‌، آن وضعیت‌ را بی‌اهمیت‌ در نظر می‌گیریم‌ و هیچ‌ تأثیري روي ما نمی‌گذارد. در عوض، هم‌ عشق‌ را در ما بیشتر می‌کند و هم‌ این‌ عشق‌ و خرد را به‌ آن وضعیت‌ می‌ریزد و آبادش می‌کند

:نکته‌✍️

خانه‌ اصلی‌ِ ما، خداییت‌ِ درونِ ما است‌. در حالِ حاضر این‌ خانه‌ ما مملو از همانیدگی‌ها و دردهاي آنها شده است‌. براي انداختن‌ِ همانیدگی‌ها باید حیدروار عمل‌ کنیم‌. یعنی‌ با حالتی‌ که‌ صددرصد یقین‌ داریم‌. اگر با شک‌ و تردید بخواهیم‌ همانیدگی‌ها را لا کنیم‌، نمی‌شود. اگر هم‌ بشود موقتی‌ است‌ و دوباره به‌ مرکزمان برمی‌گردند. اما با تسلیم‌ کامل‌ و توکل‌ به‌ خداوند، با حالتی‌ حیدروار، می‌توانیم‌ دوباره مرکزمان را عدم کنیم‌ و تعظیم‌ِ خداوند را به‌طورِ صحیح‌ بجا بیاوریم‌

.