نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱-۹۵۶ قسمت سوم

منتشر شده در 2023/11/21
21:43 | 5 نمایش ها

این‌ مجموعه‌ خلاصه‌اي از نکات مربوط به‌ پیامهاي تلفنی‌ بینندگان در برنامه‌ شماره ٩٥٦ (چهارشنبه‌ و جمعه‌) گنج‌ حضور است‌. از آنجایی‌ که‌ متن‌ کامل‌ پیامها آورده نشده است‌، و به‌ منظور حفظ‌ حقوق معنوي افرادي که‌ به‌ برنامه‌ زنگ‌ می‌زنند، از آوردن نام افراد در این‌ مجموعه‌ امتناع شده است‌. براي دسترسی‌ به‌ متن‌ کامل‌ پیامهاي تلفنی‌،لطفاً به‌ وبسایت‌ گنج‌ حضور مراجعه‌ فرمایید.

نکته‌: امتحان کردن، شایسته‌ خداوند است‌. این‌ که‌ خداوند را امتحان کنیم‌، نهایتِ بی‌ادبی‌ است‌. همینکه‌ داریم‌ با ذهنمان و پارك ذهنیمان، سبب‌سازي می‌کنیم‌، خرافات‌سازي می‌کنیم‌، شکایت‌ می‌کنیم‌، اضطراب داریم‌، حسادت می‌کنیم‌، کینه‌ داریم‌، در اصل‌ داریم‌ خداوند را امتحان می‌کنیم‌ و بی‌ادب هستیم‌ و مسبّب‌ اصلی‌ که‌ خداوند است‌ را داریم‌ انکار می‌کنیم‌.

نکته‌: ما نباید پیشرفت‌مان را با ذهن‌ اندازه بگیریم. ‌اصلاً ذهن‌ِ ما معنویت‌ را نمی‌شناسد که‌ بخواهد آن را اندازه بگیرد. این‌ هم‌ به‌ نوعی ‌امتحان کردنِ خداوند است‌ که‌ باید آن را کنار بگذاریم. ‌ما تا عقل‌ِ من‌ِ ذهنی‌ را لا نکنیم‌، و به‌لحاظ پاركِ ذهنیمان بی‌سَر و سامان نشویم‌، و مانند گويِ روان (با کمترین‌ اصطکاك ممکن‌) نشویم‌، راه به‌ جایی‌ نخواهی‌ برد و تبدیلی‌ هم‌ صورت نخواهد گرفت‌.

نکته‌: تنها راهِ نجات ما عشق‌ است‌ که‌ توسط‌ آموزشهاي مولانا و عمل‌ به‌ این‌ آموزشها می‌توانیم‌ در دلمان زنده کنیم‌. وقتی‌ فضاي درونمان را باز کردیم‌ و عشق‌ و خرد جاري گشت‌، آن زمان مفتی‌ ضرورت می‌شویم‌ و تمام جنبه‌هاي زندگیمان را به‌ بهترین‌ شکل‌ تنظیم‌ می‌کنیم‌. حتی‌ جنبه‌هاي بیرونی‌. مانند غذا خوردن، ورزش کردن، پول در آوردن و روابط‌. همه‌ اینها اگر از عشق‌ و خرد سیراب شوند، هیچ‌گاه منجر به‌ درد نخواهند شد.

نکته‌: مانند پدر و مادري که‌ می‌خواهد فرزندشان شب‌ را زود به‌ خانه‌ بیاید، خداوند هم‌ خیلی‌ وقت‌ است‌ که‌ منتظر است‌ ما به‌ خانه‌ اصلی‌ِ درونمان برگردیم‌. اما ما با امتحان کردن خداوند و بی‌ادبی‌ و سبب‌سازي به‌ بخت‌ و اقبال خودمان پشت‌ می‌کنیم‌. چون تعظیم‌ِ خدا را بجا نمی‌آوریم‌.

نکته‌: ما با بلند شدن به‌ صورت من‌ِ ذهنی ‌و اعلامِ »من‌ هستم‌، من‌ می‌دانم‌«، و به‌ دنباله‌ آن شکایت‌ کردن و ناله‌ کردن،  جفا را بر وفا ترجیح‌ می‌دهیم‌. و کشت‌ اولیه‌ را با علف‌هاي هرز می‌پوشانیم‌ و تلاش می‌کنیم‌ مانند یک‌ خرسِ وفادار باشیم‌. می‌خواهیم‌ با جهدِ فرعونی‌ آبادانی‌ کنیم‌. و با پندار کمال و ناموسِ بدلی‌اش می‌خواهیم‌ تعظیم‌ خدا را بجا بیاوریم‌. درصورتیکه‌ داریم‌ تعظیم‌ِ من‌ِ ذهنی‌ و شیطان را بجا می‌آوریم‌.

نکته‌: پاسخ ‌سؤالِ بیدارکنندة »من‌ کیستم‌؟« این‌ نیست‌ که‌ ما مرد هستیم‌ یا زن هستیم‌ و از چه‌ نژاد و ملیّتی‌ هستیم‌. بلکه‌ با تأمل‌ کردن و عقب‌ کشدن و نظارت بر افکارمان می‌توانیم‌ چیزي را که‌ نیستیم‌ را ببینیم‌ و آنها را لا کنیم‌، تا به‌ چیزي که‌ هستیم‌، یعنی‌ خداییت‌ِ درونمان، زنده شویم‌.

نکته‌: ما هر مقاومت‌ و قضاوتی‌ را که‌ داریم‌ با من‌ِ ذهنیمان انجام می‌دهیم‌، درواقع‌ داریم‌ من‌ِ ذهنیمان را قوي‌تر می‌کنیم‌. کار را براي خودمان سخت‌تر و عرصه‌ را تنگ‌تر می‌کنیم‌. اصرار در مقاومت‌ و قضاوت، باعث‌ دشمن‌سازي و مسأله‌سازي می‌شود. و این‌ها من‌ِ ذهنی‌ را تقویت‌ می‌کنند . براي همین ‌است‌ که‌ من‌ِ ذهنی‌ِ ما دشمن‌ِ سرسختی‌ است‌. چون خودمان سرسختش‌ می‌کنیم‌. تنها راه نجات خاموشی ‌ذهن‌ و خروج از من‌ِ ذهنی‌ است‌

نکته‌: با تکرار مداوم و عمیقِ اشعار، نم‌نم‌ تحت‌ تأثیر یک‌ هشیاريِ سطح‌ِ بالا قرار می‌گیریم‌. و به‌ دنبال همین‌ موضوع، یک‌مرتبه‌، بدونِ اینکه‌ خودمان متوجه‌ بشویم‌، جور دیگري می‌بینیم‌ و دیدِ بهتر و خدایی‌تري پیدا می‌کنیم‌. براي همین‌ است‌ که‌ تکرار ابیات کلید است‌ و معجزه می‌کند. تکرار عمیق‌ و مداوم.

نکته‌: ما گوي هستیم‌ و خداوند دارد چوگان بازي می‌کند. براي اینکه‌ یار و همدمِ خداوند بشویم‌ باید همانند گوي صاف و روان باشیم‌. اما ما با رفتن‌ به‌ ذهن‌، مانند گویی‌ می‌شویم‌ که‌ پا و سر پیدا می‌کند.  و هنگام ضربه‌ زدنِ خداوند جاي خالی‌ می‌دهیم‌ و در یک‌ کنج‌ِ عافیت‌، پناه می‌گیریم‌. غافل‌ از اینکه‌ خداوند ضربه‌اش را محکم‌تر خواهد زد. تا ما تبدیل‌ به‌ گوي روان شویم‌.

نکته‌: تبدیلِ هشیاريِ ما اگر با روند طبیعی‌ و استانداردش پیش‌ برود، خیلی‌ سریع‌ اتفاق می‌افتد. اما این‌ ما هستیم‌ که‌ می‌گوییم‌: »من‌ می‌دانم‌« و به‌ خداوند می‌گوییم‌: »تو نمی‌دانی‌ سبب‌سازي می‌کنیم‌ و براي خود یک‌ سَر و پا درست‌ می‌کنیم‌. درواقع‌ خودمان مانع‌ از این‌ می‌شویم‌ که‌ تبدیل‌ هشیاري ما زود اتفاق بیفتد. با دخالت‌هاي بی‌جای‌مان، فرایند تبدیل‌ را به‌ تعویق‌ می‌اندازیم‌.

نکته‌: تبدیل ‌شدنِ ما به‌ شاديِ بی‌سبب‌ و عشق‌، خیلی‌ سریع‌ و راحت‌ به‌دست‌ می‌آید. لازم نیست‌ خودمان را مانند زندگی‌ در ذهن‌، به‌ زحمت‌هاي فراوان و مشقت‌ بیندازیم‌ تا یک‌ شادي به‌ ما برسد. خیر. شادي ارزان است‌. زحمت‌ و کار ما فقط‌ این‌ است‌ که‌ سَرِ من‌ِ ذهنیمان را بدهیم‌ برود، یعنی ‌با عقل‌ من‌ِ ذهنیمان حساب و کتاب و سبب‌سازي نکنیم‌ و پايِ من‌ِ ذهنیمان را هم‌ بدهیم‌ برود، یعنی‌ نخواهیم‌ که‌ خودمان، خودمان را جابجا کنیم‌ و تنها پیش‌ برانیم‌.

نکته‌: ما به‌ گويِ هشیاريِ حضورمان به‌زور یک‌پا و سرِ مصنوع ی‌ داده‌ایم‌. درحالیکه‌ یک‌ گوي در حالت‌ِ طبیعی‌ باید بی‌ پا و سر باشد. هشیاري ما هم‌ باید از هرگونه‌ همانیدگی‌ و تصویر و درد، لخت‌ باشد. بدون مقاومت‌ و قضاوت. ما باید فقط‌ تسلیم‌ زندگی‌ باشیم‌. خاكِ سلطان باشیم‌، تا بدونِ دردسر تبدیل‌ بشویم‌.

نکته‌: شخصی‌که‌ پا و سرِ من‌ِ ذهن ی‌اش را بدهد و تسلیم‌ شود و رضا داشته‌ باشد، با گردش قمر و ماه زندگی‌ هماهنگ‌ است‌. چون یاد گرفته‌ است‌ که‌ مانند گويْ روان باشد. یک‌دفعه‌ می‌بیند که‌ جزئی‌ از چرخ کائنات شده است‌ و در هماهنگی‌ و هارمونی‌ با آن قرار گرفته‌ است‌. چنین‌ شخصی‌ منبع‌ عشق‌ و نیکی‌ و خرد براي خودش و دیگر انسانها می‌شود.

نکته‌: اگر حقیقتاً ما می‌خواهیم‌ که‌ ذره ذره جمع‌ شویم‌، یعنی‌ تبدیل‌ به‌ هشیاريِ واحد شویم‌ و وحدت و یکتایی‌ را تجربه‌ کنیم‌ و شادي و آبادانی‌ِ زندگی‌ را رواج بدهیم‌، باید دوباره با فضاگشایی‌ و عشق‌ و تسلیم‌، هشیاريِ حضورمان را از دامِ همانیدگی‌ها و دردها رها کنیم‌. اینجاست‌ که‌ زندگی ‌مهرِ تأییدش را بر ما می‌زند.

نکته‌: »اشتباه« یعنی‌ نگه‌داشتن‌ِ من‌ِ ذهنی‌. »اشتباه« یعنی‌ مقاومت‌ و قضاوت نسبت‌ به‌ وضعیتِ پیش‌ِ روی‌مان و به‌ دنبالِ آن شکایت‌ کردن. »اشتباه« یعنی‌ کمیابی‌اندیشی‌ و حسادت کردن و تنگ‌نظري. »اشتباه« یعنی‌ ددنِی عیب‌ دیگرانو برداشتن‌ِ تمرکز از رويخودمان و گذاشتن‌ِ آن روي دیگران . »اشتباه« یعنی‌ ملامت‌ کردن و اشتباه کردن و هر ساختار دردسازِ دیگرِ من‌ِ ذهنی‌.

نکته‌: اینکه‌ بخواهیم‌ حققیتاً تبدیل‌ بشویم‌ و روي خودمان کار کنیم‌، باید تمام تمرکزمان را روي خودمان بگذاریم‌ و من‌ ذهنی‌ و عیب‌ و ایرادات خودمان را شناسایی‌ کنیم‌ و درد هشیارانه‌ بکشیم‌. این‌ خیلی‌ فرق می‌کند با حالتیکه‌ بخواهیم‌ از اشتباهاتمان و کشیدن درد هشیارانه‌، باعجله‌ فرار کنیم‌ و مسئولیت‌ را بر عهده نگیریم‌.

نکته‌: دلیل‌ اینکه‌ ما دردهاي تکراريِ من‌ِ ذهنی‌ در زندگی‌مان داریم‌ و همانند روزهاي گذشته‌ آنها ما را اذیت‌ می‌کنند و از آنها رها نمی‌شویم‌ این‌ است‌ که‌ ما از شناسایی‌ و کشیدنِ دردهشیارانه‌ فرار می‌کنیم‌ و اجازه نمی‌دهیم‌که‌ من‌ِ ذهنی‌ و دردهایش‌ از ما بیفتند و تبدیل‌ بشویم‌. ما همیشه‌ باید حواسمان باشد که‌ آیا در هر لحظه‌ خواهان مردن نسبت‌ به‌ من‌ِ ذهنی‌ هستیم‌، یا اینکه‌ با ترفندها و بهانه‌هاي من‌ِ ذهنی‌ براي فرار از درد هشیارانه‌ تقلا می‌کنیم‌.

نکته‌: یکی‌ از مشکلات بشریت‌ این ‌است‌ که‌ اصلاً فکر نمی‌کند که‌ این ‌»من‌ِ ذهنی‌« و انگیزه‌هایش‌ اشتباه است‌. نه‌تنها این‌ فکر را نمی‌کند، بلکه‌ بر اساس من‌ِ ذهنی‌ پندارکمال و ناموس و حس‌ّ آبرو درست‌ کرده است‌. ما اشتباهاً از جنس‌ِ چیزي به‌ نامِ من‌ِ ذهنی‌ شده‌ایم‌که‌ دائماً دنبال درد و ضرر زدن می‌رود و فقط‌ درد را می‌شناسد.

نکته‌: ما براي اینکه‌ از اشتباه برگردیم‌، اوّل باید بفهمیم‌ که‌ اشتباه کردیم‌. اینکه‌ خودمان را متقاعد کنیم‌ که‌ این‌ چیزي که‌ به‌ آن چسبیده‌ایم‌ و بر اساسش‌ پندار کمال درست‌ کرده‌ایم‌ و به‌ آن افتخار می‌کنیم‌، این‌ ما نیستیم‌. این‌ یک ‌من‌ِ اشتباهی‌ است‌. اینکه‌ به‌ من‌ِ ذهنی‌مان و پندار کمالش‌ تعصب‌ داشته‌ باشیم‌، نمی‌توانیم‌ اشتباهمان را بپذیریم‌ و تبدیل‌ بشویم‌. گرفتار باقی‌ خواهیم‌ ماند.

نکته‌: طبق‌ قانون جذب، ما به‌ سمت‌ِ چیزي می‌رویم‌ که‌ از جنسش‌ هستیم‌. الآن که‌ در من‌ِ ذهنی‌ هستیم‌ ،از جنس‌ِ اشتباه و درد هستیم‌. پس‌ به‌ سوي درد و اشتباه خواهیم‌ رفت‌. ما باید هرلحظه‌ حزم داشته‌ باشیم‌ و با ددنِی مسئله‌سازي و دشمن‌سازي‌هایمان به‌ فکر و عمل‌مان شک‌ کنیم‌ که‌ نکند از منِ ذهنی‌ باشد و نکند که‌ دارم قدمم‌ را در این‌ لحظه‌ اشتباه برمی‌دارم و به‌ جایِ‌ فضاگشایی‌ و تسلیم‌، بردة افکار و دردهاي همانیده‌ام می‌شوم .

نکته‌: ما در صحراي این‌ جهان می‌دویم‌ و می‌گوییم‌: »دام کو؟« دام همین‌ است‌ که‌ یواش‌یواش،با آهنگ‌ و سرعت‌ِ کن‌فکان دارد ما را خفه‌ می‌کند . همینکه‌ زندگی‌مان در همه‌ جنبه‌هایش‌ پر از مسئله‌ و دشمن‌ و درد و مانع‌ است‌، یعنی‌ اینکه‌ داریم‌ خفه‌ می‌شویم‌. پس‌ نگوییم‌ »من‌ می‌دانم‌ در عوض بگوییم‌ »من‌ نمی‌دانم‌« و فضا را در اطراف اتفاق این‌ لحظه‌ باز کنیم ‌تا عشق‌ و خردِ خداوند بیاید دست‌ ما را بگیرد.

نکته‌:من‌ِ ذهنی‌ِ ما خودش و همانیدگی‌هایش‌ را همانند یک‌معدنِ باارزش نشان می‌دهد. درصورتیکه‌ این‌ یک‌ دام است‌. یک‌ زرِ تقلبی‌ است‌. ما هرلحظه‌ با فضاگشایی‌ و تسلیم ‌و عدم کردنِ مرکزمان می‌توانیم‌ مستقماًی به‌ خداوند وصل‌ شویم‌ و به‌ عشق‌ و خرد که‌ معدنِ حقیقی‌ هستند مجهز گردیم‌.

نکته‌: مادر من‌ِ ذهنی مقاومت‌ و قضاوت می کنیم‌ و سختی‌ها و دردهاي فراوانی‌ را به‌ دوش می‌کشیم‌، فقط‌ و فقط‌ براي اینکه‌ یک‌ ذره خوشی‌ِ چند لحظه‌اي به‌ ما دست‌ دهد. درصورتیکه‌ غافل‌ از این‌ موضوع هستیم‌ که‌ آن خوشبختی‌ که‌ داریم‌ دنبالش‌ می‌گردیم‌، در درونِ ما حی‌ّ و حاضر است‌. فقط‌ کافیست »انْصِتوا« را عمل‌ کنیم‌ و فضاي درونمان را باز کنیم‌ تا ببینیم‌ که‌ از جنس‌ خوشبختی‌ و جاودانگی‌ و شاديِ بی‌سبب‌ ارزان هستیم‌. بدون هیچ‌ درد و مشقتی‌.

نکته‌: ما در من‌ِ ذهنی‌ همانند خفاش هستیم‌ که‌ از نور گریزانیم‌. نه‌تنها نورِ خورشیدِ زندگی‌ را نمی‌شناسیم‌، بلکه‌ اگر فضاگشایی‌ کنیم‌ و نور خداوند در ما جاري شود، این‌ خفاش می‌خواهد فرار کند و تلاش کند که‌ این‌ خورشید را خاموش کند. در زمان فضاگشایی ‌من‌ِ ذهنی‌ِ ما و من‌هاي ذهنی‌ِ دیگر به‌ احتمال زیاد ما را مورد حمله‌ قرار خواهند داد تا این‌ خورشیدِ حضور ما روشن‌ نماند. پس‌ باید بیدار و مراقب‌ باشیم‌ و دائماً از خداوند و بزرگان کمک‌ طلب‌ کنیم‌ و مراقب‌ کیفیت‌ هشیاريمان باشیم‌. تا ما نخواهیم‌، من‌ِ ذهنی‌ اجازة مداخله‌ ندارد.

نکته‌: تمامِ این‌ »می‌دانم‌«هاي من‌ِ ذهنی‌ِ ما، هیچِ هیچ‌ است‌. آنقدر بی‌ارزش است‌ که‌ حتی‌ ارزش بیان کردن هم‌ ندارند. این‌ گاوِ سامري، بانگ‌ِ بی‌ارزشی‌ سر می‌دهد. و این‌ بی‌ارزش بودنش‌ را ما در زندگی‌مان و روابطمان دیدهایم‌. پس‌ وقت‌ را تلف‌ نکنیم‌ و این‌ باشندة توهمی‌ِ بی‌ریشه‌ ذهنی‌ را لا کنیم‌. انکار کنیم‌. تا خودِ حقیقی‌مان بالا بیاید که‌ ریشه‌ در خداوند دارد. خود حقیقی‌مان، خداییت‌مان، براي ما کافیست‌.

نکته‌: وقتی‌ که‌ در جمعی‌ وارد می‌شویم‌، کار خردمندانه‌ این‌ است‌ که‌ دیده نشویم‌. اینگونه‌ است‌ که‌ از نیش‌ِ من‌ِ ذهنی‌ِ خودمان و من‌هاي ذهنی‌ِ دیگر مصون می‌مانیم‌. اما اگر وسوسه‌ خوشی‌ِ افزایش‌ِ ناموسِ پندارکمالمان شویم‌ و بخواهیم‌ دیده شویم‌، واقعاً که‌ بخت‌ِ بدي را انتخاب کرده‌ایم‌. مانند مستی‌ خواهیم‌ شد که‌ در کنار بام است‌ و هرلحظه‌ نزدیک‌تر به‌ افتادن و رَیْب‌َالْمَنون می‌شود.

تجربه‌ شخصی‌

من‌ همیشه‌ جذب برنامه‌هاي تلویزیونی‌ و فیلم‌ و سریال می‌شدم. و حوصله‌ و تحمل‌ دیدنِ برنامه‌اي مثل‌ گنج‌ حضور را نداشتم‌. اما با دیدن تعهد پدر و مادرم به‌ برنامه‌ و تکرار اشعار توسط‌ آنها و دیدنِ پیغامهاي پربارِ معنوي توسط‌ کودکان و نوجوانان و جوانان عشق‌، دیدگاهم‌ عوض شد و به‌ مولانا نزدیک‌ شدم. فقط‌ اندکی‌ تحت‌ تأثیر قرین‌هاي بیرونی‌ هستم‌ که‌ من‌ را از برنامه‌ دور می‌کنند.

نکته‌: اینکه‌ ما مرتب‌ به‌ فرزندانمان نصحیت‌ کنیم‌ و پند و اندرز بدهیم‌، ولی‌ خودمان آموزشهاي مولانا را جدي نگیریم‌، هیچ‌ فایدهاي ندارد. داریم‌ وقتمان را تلف‌ می‌کنیم‌. اما اگر متعهدانه‌ روي خودمان کار کنیم‌، حتی‌ بدون پند و اندرز و نصحیت‌، فرزندمان ما را می‌بیند و از ما الگوبرداري می‌کند و او هم‌ کنجکاو و پیگیرِ آموزشهاي مولانا می‌شود . هیچ‌ چیزی جز اَنْصِتوا، و عشق‌ دادن به‌ فرزندان و تعهد به‌ مولانا، روي اطرافیان تأثیر ندارد.

نکته‌: خداوند پیداي پنهان است‌. جنبشش‌ در پشت‌ِ پرده نمایان است‌. در همه‌ موجودات خود را نفوذ داده و در تک‌تک‌ِ ذرات می‌جنبد و می‌رقصد. اما ما نمی‌توانیم‌ با استدلال ذهنی‌ و مفاهیم‌ِ ذهنی‌، خداوند را ملاقات کنیم‌. خداوند را فقط‌ می‌توانیم‌ در دل و مرکزمان ببینیم‌. آن هم‌ با بازکردنِ فضاي درونمان و کنار راندنِ همانیدگی‌ها.

تجربه‌ شخصی‌

من‌ِ ذهنی‌ بزرگی‌ داشتم‌. تمایل‌ به‌ دیده شدن داشتم‌. قانون جبران را رعایت‌ نمی‌کردم. براي همین‌ هم‌ در زندگی‌ پیشرفتی‌ نکردم. از دیگران خیلی‌ توقع‌ داشتم‌. از اعضاي خانواده‌ام به‌ شدت رنجش‌ داشتم‌. ولی‌ به‌ لطف‌ مولانا خیلی‌ بهتر شده‌ام. درست‌ است‌ که‌ افتان و خیزان کار می‌کنم‌، اما الآن دیگر به‌ همه‌ احترام می‌گذارم و سعی‌ می‌کنم‌ در حدّ توان قانون جبران مالی‌ را رعایت‌ کنم‌. روابطم‌ با اعضاي خانواده خیلی‌ بهترشده است‌ .چون توقعم‌ را صفر کردم

نکته‌: ما با دیدنِ اشتباهاتمان و آگاهی‌ از اینکه‌ داریم‌ اشتباه می‌کنیم‌، و پذیرفتن‌ِ خودمان و عذرخواهی‌ از خداوند و دیگران، می‌توانیم‌ خیلی‌ از مسائلی ‌را که‌ توسّط‌ من‌ِ ذهنی‌ به‌وجود آوردیم‌، بهبود ببخشیم‌ و روابطمان با خانواده را دوباره زنده کنیم‌. و این‌ها همه‌ به‌ لطف‌ آموزشهاي مولاناست‌ که‌ همانند خورشید بر تمام جنبه‌هاي انسانی‌ِ ما می‌تابد.

پایان