نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱-۹۵۵ قسمت دوم

منتشر شده در 2023/11/20
20:58 | 27 نمایش ها

این‌ مجموعه‌ خلاصه‌اي از نکات مربوط به‌ پیامهاي تلفنی‌ بینندگان در برنامه‌ شماره ٩٥٥ (جمعه‌ شب‌) گنج‌ حضور است‌. از آنجایی‌ که‌ متن‌ کامل‌ پیامها آورده نشده است‌، و به‌ منظور حفظ‌ حقوق معنوي افرادي که‌ به‌ برنامه‌ زنگ‌ می‌زنند، از آوردن نام افراد در این‌ مجموعه‌ امتناع شده است‌. براي دسترسی‌ به‌ متن‌ کامل‌ پیامهاي تلفنی‌،لطفاً به‌ وبسایت‌ گنج‌ حضور مراجعه‌ فرمایید.

 تجربه‌ شخصی‌

وقتی‌ به‌ گذشته‌ نگاه می‌کنم‌ می‌بینم‌ که‌ خیلی‌ اشتباه زندگی‌ می‌کردم. غم‌ِ اصلی‌ که‌ زنده شدن به‌ خداوند است‌ را فراموش کرده بودم و غم‌ِ من‌ شده بود کم‌ و زیاد شدن پول و توجه‌ و تأیید گرفتن‌ از مردم. هیچ‌وقت‌ راضی‌ و شاکر نبودم. و نتیجه‌ همه‌ اینها در من‌ درد فراوان و ترس بوده است‌. حتی‌ از درد هشیارانه‌ کشیدن هم‌ می‌ترسیدم.

نکته‌:حرف زدن و دانستن‌ ذهنی‌ در راه تبدیل‌ به‌ خداوند اصلاً ملاك نیست‌. عمل‌ کردن و شناسایی‌ و پرهیز و تبدیل‌ واقعی‌ است‌ که‌ ملاك است‌. اینکه‌ به‌ خرس خودمان گوش ندهیم‌. اینکه‌ حقیقتاً در اطراف اتفاق این‌ لحظه‌ فضا را باز کنیم‌. اینکه‌ متواضع‌ باشیم‌ و به‌ عیب‌ خود اعتراف کنیم‌ و ادعاي عاشقی‌ نکنیم‌. بلکه‌ گواه ما در عاشقی‌ کردن، درد هشیارانه‌اي است‌ که‌ می‌کِشیم‌.

تجربه‌ شخصی‌

قدرت »نه‌« گفتن‌ در ما بالا نیست‌. اگر کسی‌ از من‌ تقاضاي کاري را داشته‌ باشید، براي خیلی‌ سخت‌ است‌ که‌ به‌ او »نه‌« بگویم‌. حتی‌ اگر آن کار را خیلی‌ بلد نباشم‌. و این‌ همان میل‌ شدیدِ من‌ به‌ دیده شدن توسط‌ مردم است‌ .

نکته‌:ما با »نه‌« گفتن‌ در همان قدم اوّل می‌توانیم‌ جلوي خیلی‌ از مسائل‌ را بگیریم‌. جلوي رشد پندار کمال و ناموسش‌ را بگیریم‌. همچنین‌ می‌توانیم‌ کاري کنیم‌ که‌ از خداوند دور نشویم‌ و همیشه‌ اتصال را برقرار و کارگاه خداوند را همیشه‌ فعال نگه‌ داریم‌.

نکته‌: ما نباید براي خداوند شرط و شروط بگذاریم‌. این‌همان امتحان کردنِ خداوند است‌. اینکه‌ بگوییم‌ خدایا اگر فلان چیز را به‌ من‌ بدهی‌ من‌ عاشقت‌ خواهم‌ شد و اگر ندهی‌ عاشقت‌ نخواهم‌ شد. این‌ همان امتحان کردن خداوند است‌ که‌ جواب نمی‌دهد. باعث‌ فراق و جدایی‌ می‌شود. این‌ همان خرسِ ما است‌ که‌ دارد سبب‌سازي می‌کند. ما باید فضا را باز نگه‌ داریم‌ تا با خداوند هماهنگ‌ باشیم‌ و شکر و صبر در ما نهادینه‌ شود.

نکته‌:ما در من‌ِ ذهنی‌ گداي این‌ جهان هستیم‌. همیشه‌ دستمان دراز است‌ و چیزي را می‌خواهیم‌. و این‌ شکم‌، سیري ندارد. اما خداوند با طرح اتفاقات ما را به‌ استعفا از گدایی‌ و نشستن‌ بر تخت‌ پادشاهی‌ حضورمان دعوت می‌کند. یعنی‌ فضاي یکتایی‌. جایی‌ که‌ شادي بی‌سبب‌ جاري است‌. پس‌ نباید فرصت‌هاي زندگی‌، یعنی‌ اتفاقاتِ این‌ لحظه‌ را از دست‌ بدهیم‌. بلکه‌ باید با فضاگشایی‌ در اطراف آنها از این‌ فرصت‌ها بهره‌مند شویم‌.

تجربه‌ شخصی‌

خیلی‌ پیشرفت‌ کردم. در گذشته‌ بسیار واکنش‌هاي خودپسندانه‌ داشتم‌ و خودم را هم‌ یک‌جوري قانع‌ می‌کردم که‌ حق‌ با من‌ است‌. حتی‌ گاهی‌ که‌ خیلی‌ هم‌ عصبانی‌ می‌شدم باز هم‌ طوري رفتار می‌کردم که‌ حق‌ با من‌ است‌.

نکته‌: ما باید خیلی‌ مراقب‌ پندار کمال و ناموس تقلبی‌اش باشیم‌ تا بالا نیاید و تقویت‌ نشود. مثلاً اگر در جمعی‌ می‌رویم‌، تا جایی‌ که‌ ممکن‌ است‌ حرف نزنیم‌ و دیده نشویم‌. جلوي زبانمان را نگه‌ داریم‌. ناموس پندار کمال ما دنبال فرصتی‌ است‌ تا خودش را بزرگتر کند.

نکته‌: قانون جبران را باید در تمامی‌ ابعاد رعایت‌ کنیم‌. همین‌ بدن ما نعمت‌ بسیار بزرگی‌ است‌ که‌ باید جبرانِ این‌ نعمت‌ کنیم‌. باید ورزش کنیم‌، غذاي سالم‌ بخوریم‌. افکار و دردهاي من‌ ذهنی‌ را شناسایی‌ کنیم‌ و دور بینداریم‌.

نکته‌: اینکه‌ وضعیت‌هاي بیرونی‌ ما زیباتر شوند، قرار نیست‌ که‌ شادي را به‌ زندگی‌ ما بیاورند. اینکه‌ ماشین‌ و خانه‌ و چیزهاي دیگر را بخریم‌، یا بزرگترشان کنیم‌، هیچ‌ شادي در آنها یافت‌ نمی‌شود. اصلاً اتفاقات براي شاد کردن ما نیستند. اتفاقات بهانه‌اي هستند براي فضاگشایی‌ در اطراف آنها تا شادي از درونِ ما جاري شود. نه‌ از اتفاقات.

نکته‌: اگر ما افسارمان را به‌ من‌ ذهنی‌ بسپاریم‌، صددرصد ما را از زندگی‌ جدا خواهد کرد و ما را به‌ بیراهه‌ خواهد کشاند. من‌ِ ذهنی‌ سیستمش‌ طوري طراحی‌ شده است‌ که‌ به‌ ما درد بدهد و ما را از بین‌ ببرد. هیچ‌ استثنایی‌ هم‌ وجود ندارد. بدون شک‌ من‌ِ ذهنی‌ سوي مرگی‌ می‌تند.

نکته‌: فقط‌ خداوند است‌ که‌ می‌تواند ما را رها کند. ما در این‌ مسیر شناسایی‌ و پرهیز می‌کنیم‌، اما همه‌ چیز در دستان خداوند است‌. اوست‌ که‌ ما را آزاد می‌کند و اوست‌ که‌ ما را بی‌مراد می‌کند. مسبّب‌ اصلی‌ اوست‌.

تجربه‌ شخصی‌

این‌ را از برنامه‌ گنج‌ حضور یاد گرفتم‌ که‌ هر پیامی‌ که‌ از دهان هر بینندهاي بیرون می‌آید زیبایی‌ و اصالت‌ و بیداريِ خاص خودش را دارد. نمی‌گویم‌ مشکل‌ ندارم ولی‌ خیلی‌ پیشرفت‌ کردم. طبق‌ تورم اقتصادي، جبران مالی‌ هم‌ افزایش‌ می‌دهم‌ و زندگی‌ام را به‌ کلّی‌ رها کردم تا خداوند آن را اداره کند.

نکته‌:هر یک‌ از ما باید تمام توجّه‌ و تمرکزمان را روي خودمان بگذاریم‌. به‌ این‌ طریق‌ است‌ که‌ خانوادة خوبی‌ را خواهیم‌ ساخت‌ و به‌ دنبالِ آن جامعه‌ خوبی‌ را نیز خواهیم‌ داشت‌. همه‌ چیز از خودمان شروع می‌شود. پس‌ باید خودمان را تغییر دهیم‌. با کار کردن و گذاشتن‌ نورافکن‌ روي خودمان.

تجربه‌ شخصی‌

به‌ کمک‌ آموزشهاي مولانا یاد گرفتم‌ که‌ مفتی‌ ضرورت باشم‌. و اگر کاري کنم‌ که‌ ضرورت نداشته‌ باشد، حتماً جریمه‌ خواهم‌ شد. و جریمه‌ها هم‌ گاهی‌ بسیار سنگین‌ است‌. مثل‌ جریمه‌هاي رانندگی‌. گاهی‌ با مقداري پول. گاهی‌ هم‌ جان انسانها به‌ عنوان جریمه‌ پرداخت‌ می‌شود.

نکته‌: بی‌مرادي‌ها ما را به‌ خانه‌ مصطفی‌(فضاي یکتایی‌ این‌ لحظه‌) سوق می‌دهند. در صورتیکه‌ فضا را باز نگه‌ داریم‌ و به‌ خداوند این‌ فرصت‌ را بدهیم‌ که‌ خودش را از طریق‌ ما بیان بکند.

نکته‌: آبرو و ناموس پندارکمال آنقدر خطرناك است‌ که‌ می‌تواند ما را از خانه‌ مصطفی‌(فضاي یکتایی‌ این‌ لحظه‌) بیرون کند. همانند آن مهمانی‌ که‌ براي اینکه‌ کسی‌ آلودگی‌هایش‌ را نبیند، از خانه‌ پیامبر فرار کرد.

نکته‌: ما تا بر اساس غذاي زندگی‌، نور خدایی‌، عشق‌ و خرد و شادي زندگی‌ نکنیم‌، آلودگی‌هایمان پاك نمی‌گردد. همانیدگی‌ها، توجه‌ و تأیید مردم، بالا رفتن‌ ناموسِ پندارکمال، هیچکدام ما را به‌ خداوند زنده نمی‌کنند که‌ هیچ‌، خودشان عین‌ِ خود آلودگی‌ هستند. مانع‌ ما همین‌ها هستند.

نکته‌: ما می‌توانیم‌ از همدیگر یاد بگیریم‌. این‌ خرافات است‌ که‌ فقط‌ می‌توانیم‌ از یکی‌ دو نفر یاد بگیریم‌. ما می‌توانیم‌ به‌ همدیگر کمک‌ کنیم‌. هر یک‌ از پیامهاي معنوي همانند نوري است‌ که‌ می‌تواند چراغ راه ما باشد. به‌ ما کمک‌ می‌کند که‌ لیست‌ عیب‌هاي خود را بنویسیم‌ و در راه رفع‌ این‌ عیوب بکوشیم‌.

نکته‌:مفتی‌ِ ضرورت، خودِ ما هستیم‌. هیچ‌ کسِ دیگر نخواهد آمد براي ما ضرورت را مشخص‌ کند. این‌ ما هستیم‌ که‌ باید از آینه‌ و ترازوي خدایی‌ درونمان در هر لحظه‌ استفاده کنیم‌. بدتر آنکه‌ از دیگران تقلید کنیم‌. چون اکثر مردم، بیشتر از ضرورت می‌خواهند.

نکته‌: انتظار این‌ را نداشته‌ باشیم‌ که‌ یک‌ شبه‌ به‌ خداوند زنده شویم‌. باید صبر کنیم‌. اندکی‌ زمان می‌برد. همانطور که‌ نم‌نم‌ همانیدگی‌ها را به‌ مرکزمان راه دادیم‌، نم‌نم‌ هم‌ باید شناسایی‌ کنیم‌ و آنها را بیندازیم‌. نباید عجله‌ کنیم‌ و به‌ خودمان فشار بیاوریم‌. ما باید هر لحظه‌ گوش باشیم‌ و به‌ پیغامهاي زندگی‌ گوش فرا دهیم‌. و پیغام زندگی‌ هم‌ هر لحظه‌ می‌رسد.

نکته‌: من‌ ذهنی‌ مرتب‌ القا می‌کند نمی‌توانی‌. ولی‌ هشیاري حضور القا می‌کند می‌توانی‌. من‌ذهنی ‌چون قوانین را زیرِ پا می‌گذارد، قوانین‌ زندگی‌ را، بالاخره ممکن‌ است‌ به‌ هدفهایی‌ برسد ولی‌ این‌ هدفها فرو می‌ریزند و شکست‌ می‌خورند.

نکته‌:من‌ِ ذهنی‌ اسم‌ این‌ را که‌ کمترین‌ را بدهم‌ و بیشترین‌ را دریافت‌ کنم‌، گذاشته‌ است‌ زرنگی‌. اصلاً اینگونه‌ نیست‌. خب‌ این‌ باعث‌ می‌شود که‌ شاید یکمی‌ پیشرفت‌ کنیم‌، ولی‌ نهایتاً این‌ پیشرفت‌ فرو می‌ریزد و سرنگون می‌شویم‌. چون از سَرِ زندگی‌ دور ماندیم‌ و تنها با من‌ِ ذهنی‌مان پیش‌ رفتیم‌.

نکته‌: قانون مزرعه‌ قانون صبر است‌ به‌علاوه هر کاري از دستم‌ برمی‌آید. مثل‌ کاشتن‌ یک‌ درخت‌ است‌ که‌ می‌گویید من‌ بهترین‌ کود را، بهترین‌ زحمت‌ را، به‌اندازة کافی‌ آب و خورشید، نور خورشید را به‌ این‌ درخت‌ می‌رسانم‌ و حواسم‌ هست‌. صبر هم‌ می‌کنم‌. پس‌ ما بهترین‌ کارمان هم‌ انجام می‌دهیم‌.

تجربه‌ شخصی‌

 من‌ وقتی‌ نوجوان بودم، بسیار سرکش‌ بودم و خیلی‌ مقاومت‌ می‌کردم. خیلی‌ اوقات پرتنشی‌ با اعضاي خانواده داشتم‌. همیشه‌ در حال جر و بحث‌ بودم. الآن که‌ خودم بچه‌ دارم می‌فهمم‌ که‌ هیچ‌ چیزي به‌ اندازة عشق‌ مهم‌ نیست‌. حتی‌ اگر نیازهاي مادي بچه‌ها هم‌ تأمین‌ شوند، باز جاي عشق‌ را نمی‌گیرند.

نکته‌: شما قانون جبران را براي خودتان انجام می‌دهید. نه‌ شخص‌ دیگري. نتیجه‌ رعایت‌ قانون جبران را هم‌ خواهید دید. خواهید دید که‌ زندگی‌تان چه‌ به‌لحاظ مادي و چه‌ به‌لحاظ معنوي بهتر خواهد شد. خداوند اگر نعمتی‌ مثل‌ پول یا سلامت‌ جسمی و‌ جوانی‌ و یا علم‌ و دانشی‌ را اختیار ما قرار داده، می‌خواهد که‌ در گسترش علم‌ مولانا و در راه زندهشدن به‌ زندگی‌ از آنها استفاده کنیم‌.

نکته‌: اشعار مولانا ما را هدایت‌ می‌کند براي اینکه‌ از جاي اسرارآمیزي آمده‌اند. وقتی‌ گوش می‌دهیم‌ و عمل‌ می‌کنیم‌، پی‌ به‌ این‌ نکته‌ می‌بریم‌. می‌بینیم‌ که‌ من‌ِ ذهنی‌ با زرنگی‌اش ما را بدبخت‌ کرده است‌. ما قربانی‌ِ زرنگی‌ من‌ِ ذهنی‌مان می‌شویم‌. سرنگون می‌شویم‌. پس‌ اگر قانون جبران را رعایت‌ می‌کنید، به‌ خودتان خدمت‌ می‌کنید و اگر رعایت‌ نمی‌کنید، به‌ خودتان خیانت‌ می‌کنید.

نکته‌:پاسبان من‌ِ ذهنی‌ِ ما یک‌ بارنامه‌اي دارد که‌ چیزهایی‌ را که‌ باید مراقب‌ آن باشد را در آن نوشته‌ است‌. یعنی‌ همانیدگی‌هاي مرکز ما. و تمام حواسش‌ به‌ لیست‌ اجناس بارنامه‌ است‌ که‌ نکند خدایی‌ نکرده آسیبی‌ به‌ آنها وارد شود. من‌ِ ذهنی‌ ما هم‌ دایماً مراقب‌ همانیدگی‌هایش‌ است‌.

نکته‌:پاسبان من‌ِ ذهنی‌ِ ما همانند داستان خرس است‌ که‌ تلاش می‌کند ما را نجات دهد. ولی‌ خودش جذب‌کنندة مگس‌هاي مسائل‌ و مشکلات ماست‌ و همچنین‌ خودش است‌ که‌ باعث‌ می‌شود سنگ‌ رَیْب‌المنون را بلند کند و بر سرِ ما بکوبد. پس‌ ما باید هرچه‌ زودتر دوستی‌ با خرسمان را ترك کنیم ‌و با خردِ فضاي گشوده شده فکر و عمل‌ کنیم‌.

نکته‌: اگر ما مانند زنبور، خانه‌هاي ذهنی‌ بسازیم‌ و یک‌ پارك زیبا و یک‌ گوشه‌ سلامت‌ براي خودمان درست‌ کنیم‌ و یک‌ پاسبان هم‌ بگذاریم‌ که‌ مراقب‌ این‌ پارك باشد و گمان کنیم‌ که‌ همه‌چی‌ دارد خوب پیش‌ می‌رود، خداوند این‌ پارك را بهم‌ می‌ریزد و ما را بی‌مراد می‌کند و مانند مگس‌ بی‌خانمان خواهیم‌ شد.

نکته‌:ما در من‌ِ ذهنی‌ به‌ دنبال تقویت‌ ناموس هستیم‌. همیشه‌ می‌خواهیم‌ دیگران را نسیبت‌ به‌ خودمان حیران کنیم‌ و دیگران ما را تشویق‌ کنند. ولی‌ غافل‌ هستیم‌ از اینکه‌ این‌ خداوند هست‌ که‌ می‌خواهد ما را مست‌ و حیران عشق‌ و خردش بکند.

نکته‌:ما در من‌ِ ذهنی‌ اشتباهاً فکر می‌کنیم‌ که‌ رزق و روزيِ ما در همانیدگی‌ها نهفته‌ شدهاند. همیشه‌ دنبال زندگی‌ گرفتن‌ و شیره کشیدن از اتفاقات هستیم‌. در صورتی‌که‌ رزق و روزي و غذايِ اصلی‌ِ ما در آسمان درونِ ما موجود است‌. قوت و غذايِ ما، نور خداوند است‌ که‌ با فضاگشایی‌ در اطراف اتفاق این‌ لحظه‌ از آن بهره‌مند خواهیم‌ شد. و این‌ غذاي نورانی‌، رحمت‌ اندر رحمت‌ است‌. بیشتر و بیشتر خواهد شد. 

نکته‌:ممکن‌ است‌ من‌ِ ذهنی‌ ما حرفهایی‌ به‌ظاهر بسیار ارزشمند مثل‌ لعل‌ بزند. ممکن‌ است‌ بخواهد همانیدگی‌هایش‌ را مانند طلا و لعل‌ بپندارد. اما ما باید این‌ را بدانیم‌ که‌ من‌ِ ذهنی‌ با تمام متعلقاتش‌ هیچ‌ ارزشی‌ ندارند. باید نسبت‌ به‌ من‌ِ ذهنی‌ بی‌ سَر و سامان بشویم‌ و اجازه بدهیم‌ که‌ خداوند این‌ خانه‌ ذهنی‌ ما را به‌کلّی‌ بهم‌ بریزد.

تجربه‌ شخصی‌

من‌ در این‌ مدت اخیر سعی‌ کردم که‌ کدورت‌هایم‌ با همسرم را از مرکزم پاك کنم‌. در رابطه‌ با حضانت‌ فرزندمان، من‌ اجازه نمی‌دادم که‌ آنطو ر که‌ باید فرزندم و پدرش با هم‌ ملاقات داشته‌ باشند. و مانند خاتون در داستان خاتون و کنیزك خیلی‌ خوشحال بودم. خیلی‌ این‌ قضیه‌ را سفت‌ و سخت‌ گرفته‌ بودم و کوتاه نمی‌آمدم.

ادامه‌ تجربه‌ شخصی‌

ولی‌ به‌ لطف‌ برنامه‌ گنج‌ حضور آموزشهاي مولانا و پیغام دوستان، تصمیم‌ گرفتم‌ از همسرم عذخواهی‌ کنم‌ و اشتباهاتم‌ را قبول کنم‌ و اجازه دادم که‌ فرزندم و پدرش با هم‌ ارتباط کافی‌ و لازم را داشته‌ باشند. حالا همه‌ ما خوشحال و راضی‌ هستیم‌. دیگر نمی‌گذارم من‌ِ ذهنی‌ سرِ چیزهاي کوچک‌ از این‌ حمله‌هاي خطرناك بکند.

ادامه‌ تجربه‌ شخصی‌ 

قبلاً که‌ پیشرفت‌ خیلی‌ از خانم‌ها را می‌دیدم، حس‌ّ حسادت به‌ من‌ دست‌ می‌داد و خودم را ملامت‌ می‌کردم. من‌ِ ذهنی‌ام من‌ را ناامید می‌کرد به‌ من‌ می‌گفت‌ که‌ من‌ خرابکارم و همه‌چی‌ را خراب کردم و نمی‌توانم‌ مانند دیگران پیشرفت‌ کنم‌ و آدم خوبی‌ از خودم بسازم.